۱۳۹۵ تیر ۱۱, جمعه

تعميد روح يعني چه ؟

تعميد روح يعني چه ؟


مقدمه
تکلم به زبانها پديده‌اي است که امروزه مسيحيان از هر فرقه و شاخه‌اي با آن آشنايي دارند. آناني که به زبانها تکلم مي‌کنند، معتقدند که برکتي خاص را طبق "تعليم صريح" کتاب‌مقدس از خدا دريافت داشته‌اند؛ آناني که چنين تجربه‌اي را ندارند، يا خود را از اين برکتي خاص محروم مي‌شمارند، يا آن را تحقير مي‌کنند، يا شيطاني‌اش به‌حساب مي‌آورند. به هر حال، واقعيت اين است که مسأله تکلم به زبانها براي مسيحيتِ روزگار ما تبديل به معضلي شده که بايد پاسخي براي آن يافت
هدف ما در اين مقاله اين است که پيش از هر چيز، از تعليم کتاب‌مقدس در اين زمينه دقيقاً آگاهي بيابيم، اما تا آنجا که ممکن است، به‌دور از تعصب و به‌دور از افراط و تفريط، که اميدواريم خدا در اين امر ما را هدايت فرمايد و مؤيد سازد. سپس مي‌کوشيم به اين امر بپردازيم که آيا معتقدان به امر تکلم به زبانها در ادعاهاي خود محق هستند يا نه؛ و اگر هستند، تا چه حد
پيروان نهضت‌هاي پنطيکاستي و کَريزماتيک به‌گونه‌اي راسخ بر اين باورند که آنچه مي‌کنند، دقيقاً ادامه راه رسولان و کتاب اعمال رسولان و کلاً مسيحيت دوره عهدجديد است. لذا بهترين نقطه آغاز اين است که تعليم کتاب‌مقدس، خصوصاً عهدجديد را در اين زمينه، مورد بررسي و مداقه قرار دهيم
طرح مسأله
در کتاب اعمال رسولان، در سه مورد مشخص ذکر شده که مسيحيان اوليه، به‌هنگام دريافت روح‌القدس، به زبانهاي بيگانه سخن مي‌گفتند. به شهادت تاريخ کليسا، اين پديده تا حدود اواخر عهد رسولان و نيز قرن اول ميلادي ادامه داشت، اما از قرن دوم ميلادي به‌تدريج از ميان رفت. تا اينکه در سالهاي نخستين قرن بيستم، بين سالهاي 1901 تا 1909، نهضت جديدي از لوس‌آنجلس در آمريکا به‌وجود آمد که اين عقيده را ترويج مي‌کرد که هر ايماندار بايد تجربه ديگري علاوه بر تجربه توبه و ايمان و غسل تعميد به‌دست آورد، به‌نام "تعميد روح‌القدس" که يگانه نشانه آن، تکلم به زبانها است. اين نهضت که بر تقدس و بشارت تأکيد زيادي مي‌گذارد، خيلي سريع در سراسر جهان انتشار يافت و به نهضت پنطيکاستي مشهور گشت
در دهه‌هاي 60 و 70 قرن بيستم، اين نهضت به کليساهاي سنتي، نظير کليساي انگليکن و کاتوليک راه يافت. امروزه در ميان کاتوليکها، تعداد بسياري از مسيحيان، ضمن پايبندي به عقايد سنتي خود، اين پديده را نيز تجربه کرده‌اند. در دهه‌هاي 80 و 90 قرن بيستم نيز جريانات جديدي به‌وجود آمد، نظير "نهضت وين‌يارد"، که معتقد به عطاهاي روح‌القدس، از جمله تکلم به زبانها، مي‌باشند، اما تکلم به زبانها را يگانه نشانه تعميد روح‌القدس به‌شمار نمي‌آورند، بلکه آن را صرفاً يکي از عطاهاي روح‌القدس (مذکور در اول قرنتيان 12-14) مي‌دانند
در نتيجه، بايد از هم‌اکنون اين دو نهضت را از يکديگر متمايز کنيم: يکي نهضت پنطيکاستي است که معتقد است که ايمانداران بايد برکت دومي را به‌نام تعميد روح‌القدس تجربه کنند که يگانه نشانه آن، تکلم به زبانها است؛ ديگري انواع نهضت‌هاي کَريزماتيک است که معتقدند که ايمانداران مي‌توانند امروزه انواع عطاهاي فوق‌طبيعي روح‌القدس، از جمله زبانها، را تجربه کنند. در نظر اينها، تکلم به زبانها، يگانه نشانه پري روح‌القدس نيست. پيروان اين دو نهضت ممکن است با يکديگر تداخل بيابند
البته نبايد ناگفته بماند که طبق اصول اعتقادي اين نهضت‌ها، هيچ ايمانداري نيست که روح‌القدس در او حضور و سکونت نداشته باشد؛ همه اين نهضت‌ها مي‌پذيرند که هر که به مسيح ايمان مي‌آورد، در اثر کار الزام‌آورِ روح‌القدس مي‌تواند به ايمان بيايد. اما اينها معتقد به اينند که ايماندار بايد از "برکت دوم" نيز برخوردار شود
اين نکته را نيز بايد تذکر داد که همه مسيحيان در تمام دوره‌هاي تاريخ کليسا، معتقد به تعميد به روح‌القدس بوده‌اند. اما به شهادت تاريخ کليسا، اين تجربه را همزمان مي‌دانستند با توبه و ايمان يا با غسل تعميد، يا نهادن دستهاي کشيش بر سر ايماندار بعد از غسل تعميد. امروزه، در کليساهاي سنتي نيز همين روال ادامه دارد. در نتيجه، هيچ فرقه مسيحي را نمي‌توان يافت که به تعميد روح‌القدس اعتقاد نداشته باشد
حال بايد ديد که کتاب‌مقدس در اين زمينه چه مي‌گويد. آيا واقعاً تکلم به زبانها يگانه نشانه تعميد روح‌القدس است؟ آيا ايمانداران بايد امروز نيز مانند زمان رسولان بايد به‌هنگام دريافت روح‌القدس، به زبانها تکلم کنند؟ آيا تکلم به زبانها امري است اساسي و حياتي؟ زبانها چه نقشي در زندگي روحاني ايماندار ايفا مي‌کنند؟ اين زبانها چه هستند، زبانهاي انساني يا زبانهاي فرشتگان؟
با اين مقدمات، به بحثي تفصيلي در مورد مسأله زبانها در کتاب‌مقدس و در روزگار خود مي‌پردازيم.


زبانها در کتاب‌مقدس
در عهدعتيق


در عهدعتيق هيچ اشاره‌اي به "تکلم به زبانها" نشده. اما چند مورد مشخص هست که توجه به آنها به روشن شدن مطالب عهدجديد و تجربه صدر مسيحيت کمک مي‌کند
نخستين اشاره به عطاي فوق طبيعي که بر اثر ريزش روح‌القدس پديد آمد، در کتاب اعداد 11: 23-29 يافت مي‌شود. در اين ماجرا، مشاهده مي‌کنيم که 70 نفر از مشايخ قوم اسرائيل در اثر ريزش روح‌القدس، شروع به "نبوت" کردند، يعني مطالبي را در ستايش خدا بيان مي‌کردند که حالتي فوق طبيعي داشت
مورد دوم روشنتر است. شاؤل، نخستين پادشاه قوم اسرائيل، پس از آنکه در نافرماني از خدا گرفتار آمد، کمر به قتل داود بست. او زماني که در تعقيب داود بود، دانست که او در نايوتِ رامه، نزد سموئيل و ساير انبيا به‌سر مي‌برد. لذا سه دسته قاصد به دفعات مختلف به آنجا گسيل داشت. اما هيچيک از آنها باز نگشتند، چون به محض رسيدن به محل، روح خدا بر آنان مي‌ريخت و ايشان شروع به "نبوت" مي‌کردند. سرانجام شاؤل خود عازم آن محل شد. وقتي نزديک رسيد، روح خدا بر او نيز ريخت و او شروع به "نبوت" کرد، طوري که با حالتي پشيمان نزد پايهاي سموئيل نبي افتاد. خارق‌العاده بودن اين ماجرا از اين امر درک مي‌شود که شاهدان همگي متعجب شدند که شاؤلِِ شرور نيز نبوت مي‌کند. براي آنان مسجل بود که گفته‌هاي ستايشيِ شاؤل در مورد کارهاي عظيم خدا، خارج از توان و تسلط خودِ او مي‌باشد
در اين دو ماجرا، اشخاصي که روح‌القدس بر آنان قرار مي‌گرفت، به زبان مادري خود "نبوت" مي‌کردند، يعني مطالبي را در وصف عظمت خدا بيان مي‌داشتند و او را مي‌ستودند
شايد نکته بسيار مهم در عهدعتيق در مورد زبانها و نبوت و عطاهاي فوق‌طبيعي روحاني، پيشگويي يوئيل نبي مي‌باشد که مي‌فرمايد: "و بعد از آن، روح خود را بر همه بشر خواهم ريخت و پسران و دختران شما نبوت خواهند نمود و پيران شما و جوانان شما رؤياها خواهند ديد. و در آن ايام روح خود را بر غلامان و کنيزان نيز خواهم ريخت"  يوئيل 2: 28 و 29
اهميت اين پيشگويي را اينچنين مي‌توان بيان داشت. طبق نمونه‌هايي که آورديم (از هفتاد شيخ در روزگار موسي و از شاؤل)، مي‌توان گفت که عطيه‌هايي نظير نبوت کردن (بيان امور الهي و ستايش خدا تحت سلطه روح‌القدس)، به هر کسي عطا نمي‌شد، بلکه خاص انبيا بود، بگونه‌اي که اگر کسي به‌غير از گروه انبيا نبوت مي‌کرد، مردم آن را امري غريب مي‌پنداشتند. اما اينک يوئيل پيشگويي مي‌کند که روزي فرا خواهد رسيد که پسران و دختران اشخاص معمولي، پيران و جوانان، و غلامان و کنيزان، يعني مردمان از هر جنسيت و طبقه‌اي، روح خدا را دريافت خواهند کرد و نبوت کرده، رؤيا خواهند ديد، يعني همان کاري که فقط انبيا انجام مي‌دادند. طبق فرمايش پطرس رسول، اين پيشگويي در روز پنطيکاست جامه عمل پوشيد  اعمال 2: 14-21


در عهدجديد: فقط در دو بخش


در هر چهار انجيل، يحيي تعميددهنده خدمت خود را با اين وعده آغاز مي‌کند که چون آن شخص موعود ظهور کند، او مردمان را "به روح‌القدس و آتش تعميد خواهد داد". اما يحيي هيچگاه نفرمود که اين امر عملاً به چه نحو و به چه شکلي تحقق خواهد يافت. تا اينکه عيد پنطيکاست فرا رسيد.
در عهدجديد، دو بخش مشخص وجود دارد که در باره تکلم به زبانها سخن مي‌گويد. در هيچ جاي ديگري از عهدجديد (به استثناي مرقس 16: 17 که اين آيه هم متعلق به متن اصليِ اين انجيل نيست)، به غير از اين دو بخش، در خصوص تکلم به زبانها بحثي به‌عمل نيامده. اين بخشها، يکي کتاب اعمال رسولان است و ديگري، اول قرنتيان فصل‌هاي 12 تا 14?
امروزه، تمامي مباحثي که در مورد مسأله تکلم به زبانها مطرح مي‌شود، فقط و فقط مبتني است بر اين دو بخش. اما، در اينجا و از همينجا بايد يک نکته بسيار مهم را تذکر دهيم: زبانهايي که در کتاب اعمال رسولان مطرح است، مربوط مي‌شود به موضوع دريافت روح‌القدس يا "تعميد روح‌القدس"؛ اما زبانهايي که در اول قرنتيان 12-14 مطرح است، مربوط به موضوع "عطاهاي روح‌القدس" مي‌شود، و اين موضوعي است کاملاً متفاوت. لذا بايد اين دو بخش (يعني اعمال و اول قرنتيان) را به‌طور مجزا بررسي کرد و توجه داشت که موضوع بحث، گرچه هر دو به "زبان" اشاره دارند، کاملاً در عرصه‌هاي متفاوت قرار دارند. پس نخست به بررسي مسأله زبانها در کتاب اعمال رسولان مي‌پردازيم


زبانها در کتاب اعمال رسولان


در کتاب اعمال رسولان، جمعاً سه بار مستقيماً و صريحاً به رويدادهايي اشاره شده که طي آنها، افراد به‌هنگام نزول روح‌القدس، به زبانها تکلم کردند. اين سه رويداد عبارت است از: روز پنطيکاست (فصل 2)؛ ماجراي کرنيليوس، افسر رومي (فصل 10 و 11)؛ و ماجراي شاگردان يحيي (فصل 19). يک مورد ديگر نيز هست که در آن به‌طور غيرمستقيم به تکلم به زبانها اشاره شده است (ماجراي ايمان سامريان، فصل 8). به‌هنگام بررسي اين بخشها، توجه داشته باشيد که آنها به موضوع نزول روح‌القدس براي نخستين بار بر افراد اشاره دارد، يعني همان مقوله‌اي که تحت عنوان "تعميد روح‌القدس" شناخته شده است


مورد نخست: روز پنطيکاست


در روز پنطيکاست، پيروان نزديک عيسي، يعني قاعدتاً تمامي آن 120 نفر (اعمال 1: 15)، "به يک دل در يک جا بودند" که همگي از روح‌القدس پر شدند (اعمال 2: 3). نشانه اين امر اينها بود: آوازي از آسمان چون صداي وزيدن بادي شديد شنيده شد؛ زبانه‌هايي شبيه زبانه‌هاي آتش که بر هر يکي از ايشان قرار گرفت؛ سخن گفتن به زبانهاي مختلف به‌نوعي که روح بديشان قدرت تلفظ بخشيد (اعمال 2: 2-4). در اين ماجرا، آنچه که موجب حيرت و شگفتي نظاره‌گران شد، اين بود که مي‌شنيدند که اين مردمان جليلي، به زبانهاي ايشان "ذکر کبريايي خدا مي‌کردند" (اعمال 2: 11؛ طبق ترجمه هزاره نو: "مدح اعمال عظيم خدا را مي‌گويند"). طبق آيات 9 و 10، دست‌کم مردم يهودي از 13 يا 14 نقطه جهان، شنيدند که پيروان عيسي، اعمال عظيم خدا را به زبان سرزمين ايشان مدح مي‌کنند
در رويداد روز پنطيکاست، يک نکته بسيار مهم وجود دارد. همانطور که در بخش عهدعتيق بيان کرديم، در روزگار عهدعتيق کساني که عطاي روح‌القدس را دريافت مي‌کردند، به زبانها تکلم نمي‌کردند، بلکه فقط نبوت مي‌کردند (يعني عظمت خدا را تحت الهام و سلطه روح‌القدس بيان مي‌داشتند). در روز پنطيکاست، ايمانداران به زبانهايي که نمي‌شناختند تکلم کردند و عظمت خدا را بيان داشتند. پطرس رسول، تحت الهام روح‌القدس، اين واقعه را (يعني سخن گفتن به زبانها را) برابر دانست با همان نبوتي که يوئيل نبي پيشگويي کرده بود (رجوع کنيد به اعمال 2: 16-18). به‌عبارت ديگر، پطرس رسول، اين پديده نوين را (يعني سخن گفتن به زبانها را) مترادف مي‌دانست با نبوت کردن. زيرا ايمانداران عملاً عظمت خدا را بيان مي‌داشتند (يعني نبوت مي‌کردند) اما اين بار به زبانهاي ساير ملل دنيا، نه فقط به زبان مردم يهود. اما در عمل، نقش تکلم به زبانها در اين رويداد، همان نقش و عملکرد نبوت بود، نبوتي از همان دست که آن 70 شيخ در روزگار موسي انجام دادند
در خانه کرنيليوس، افسر رومي
در اين ماجرا (اعمال، فصل 10)، افسري رومي به‌دنبال مشاهده رؤيايي، پطرس را به خانه خود دعوت کرد. در همان حال که پطرس مشغول بيان پيام انجيل بود، روح‌القدس بر اين افسر "غيريهودي" و همراهان "غيريهودي‌اش" فرود آمد، زيرا پطرس و همراهانش ديدند که ايشان نيز "به زبانها متکلم شده، خدا را تمجيد مي‌کنند" (اعمال 10: 46؛ طبق ترجمه هزاره نو: "خدا را مي‌ستايند")، يعني درست همان اتفاقي که براي رسولان و پيروان اوليه خداوند عيسي در روز پنطيکاست رخ داده بود (اعمال 10: 47). در اين واقعه، گفته نشده که اين مردم "غيريهودي" به کدام زبانها "خدا را مي‌ستودند"، اما از آنجا که آمده که پطرس و همراهانش "شنيدند" که ايشان به زبانها "خدا را تمجيد مي‌کنند"، طبيعي است چنين برداشت کنيم که آنان به زبانهايي سخن مي‌گفتند که براي پطرس و همراهانش قابل درک بود، چرا که در غيراينصورت، از کجا مي‌دانستند که ايشان مشغول "تمجيد خدا" هستند و نه مشغول "شفاعت" يا "توبه و ندامت براي گناهانشان"؟
شاگردان يحيي
مورد آخر، در اعمال 19: 1-7 يافت مي‌شود. در اين ماجرا، پولس رسول در شهر افسس اشخاصي را يافت که شاگردان يحيي تعميددهنده بودند. چون ايشان را به تعميد خداوند عيسي غسل تعميد داد و بر آنان دست نهاد، "روح‌القدس بر ايشان نازل شد و به زبانها متکلم گشته، نبوت کردند" (آيه 6). در اينجا باز بايد توجه داشت که سخن گفتنِ اين اشخاص به زبانها در حکم "نبوت" شناخته شده، يعني گفتاري در وصف عظمت خدا و ستايش او. پس در واقع، شنوندگان مي‌توانستند بفهمند که اين اشخاص مشغول سخن گفتن به زبانهاي ديگر هستند، اما زبانهايي که ايشان مي‌توانستند تشخيص بدهند که زبانهاي بشري بوده است، در غير اينصورت از کجا مي‌دانستند که دارند "نبوت" مي‌کنند


نتيجه‌گيري بر اساس اين سه مورد


نتيجه‌اي که مي‌توان گرفت اين است که در کتاب اعمال رسولان، هر گاه ايمانداران عطاي روح‌القدس را مي‌يافتند  اعمال 10: 45
·به زبانهايي سخن مي‌گفتند که براي خودشان بيگانه بود،
·اما اين زبانها، زبانهاي شناخته‌شده بشري بود، نه زبانهاي ناشناخته، مثلاً زبانهاي فرشتگان. آنان کلمات و عبارات تکراري و اصوات نامفهوم ادا نمي‌کردند، بلکه به زبانهاي مختلف مردم دنيا خدا را ستايش و تمجيد مي‌کردند، طوري که نظاره‌گراني که با اين زبانها آشنا بودند، مي‌توانستند آنها را تشخيص دهند و معناي گفته‌هايشان را درک کنند و بر آن شهادت بدهند؛ اين زبانها با زبانهاي ناشناخته‌اي که در اول قرنتيان 12-14 آمده، تفاوت داشت
·درضمن، تکلم به اين زبانها نشان مي‌داد که ايشان واقعاً عطاي روح‌القدس را دريافت داشته‌اند (مي‌توان مي‌گفت که به‌نوعي نشانه تعميد به روح‌القدس بود
? همچنين، به اين نکته نيز بايد در حاشيه توجه داشت که در کتاب اعمال رسولان، هر بار که به تجربه تعميد روح‌القدس همراه با تکلم به زبانها اشاره شده، پاي رسولان نيز در ميان بوده است. البته از اين نکته نمي‌توان با قطع و يقين به اين نتيجه رسيد که اين اتفاق هميشه فقط به‌دست رسولان يا با حضور ايشان رخ مي‌داده است
لااقل تا آنجا که به کتاب اعمال رسولان مربوط مي‌شود، اين برداشتها صحيح به‌نظر مي‌رسد


تأئيد اين نتيجه‌گيري از ماجراي سامره


در همين کتاب موردي هست که اين برداشتها را تأکيد مي‌کند. در فصل هشتم کتاب اعمال، مردم سامره پيام انجيل را پذيرفتند و غسل تعميد گرفتند. وقتي پطرس و يوحنا از اورشليم به سامره رسيدند، بر ايمانداران دست نهادند و ايشان "روح‌القدس را يافتند" (آيه 19). در ميان ايمانداران، جادوگر مشهوري بود به‌نام شمعون. او از اين امر چنان در حيرت بود که تصميم گرفت با دادن رشوه‌اي به رسولان، از ايشان اين قدرت را بيابد تا خودش نيز بتواند با نهادن دست بر مردم، ايشان روح‌القدس را بيابند. با توجه به حرفه جادوگري و شعبده‌بازي شمعون، مي‌توان نتيجه گرفت که واقعه سخن گفتن به زبانها از سوي ايمانداران چنان پديده حيرت‌انگيز و خارق‌العاده‌اي بود که او قادر به تقليد از آن نبود. به اين نکته خوب توجه بفرماييد: اگر ايمانداران به زبانهاي غريبِ غير بشري سخن مي‌گفتند (يعني اصوات نامفهوم) براي شمعون چقدر ساده مي‌بود که عد‌ه‌اي را فراهم آورد و از آنها بخواهد که به‌محض قرار گرفتن دستهاي او بر ايشان، شروع به توليد اصوت نامفهوم کنند و وانمود کنند که دارند مانند ايماندارانِ واقعي "به زبانها" تکلم مي‌کنند. اما گويا موضوع تکلم به زبانها آنقدر آشکار و قانع‌کننده بود که هيچکس نمي‌توانست آن را تقليد کند، حتي با "توليد اصوات نامفهوم " يا مانند کودکان که براحتي مي‌توانند وانمود کنند که مثلاً به انگليسي تکلم مي‌کنند، کاري که اکثر ما در کودکي انجام داده‌ايم
درضمن، بايد به اين نکته مهم توجه داشت که طبق اين متن، گويا پولس رسول انتظار داشت که اشخاص به‌هنگام ايمان آوردن و بازگشت، روح‌القدس را با نشانه‌اي مشخص و روشن دريافت دارند


نقش تکلم به زبانها در کتاب اعمال: کمک به توسعه انجيل


آيا تا به‌حال از خود پرسيده بوديد که چرا کتاب اعمال رسولان اين سه مورد را ذکر کرده، مي‌گويد که ايماندارانِ آن روزگار به زبانها سخن گفتند و نبوت کردند؟ چرا لوقا با چنين صراحت و دقتي به موضوع تکلم به زبانها به‌هنگام تعميد روح‌القدس اشاره مي‌کند؟ آيا هدف او، ارائه تعليم در مورد تکلم به زبانها بود؟
پاسخ را بايد در علت نگارش کتاب اعمال رسولان جستجو کرد. اين کتاب با چه هدفي نوشته شد؟ با مطالعه جدي و عميق کتاب اعمال رسولان، پي مي‌بريم که لوقا طرحي مشخص را در تمام کتابش دنبال مي‌کند که همانا تحقق فرمايش خداوند عيسي در 1: 8 مي‌باشد: "ليکن چون روح‌القدس بر شما مي‌آيد، قوت خواهيد يافت و شاهدان من خواهيد بود، در اورشليم و تمامي يهوديه و سامره و تا اقصاي جهان". و مي‌بينيم که لوقا چگونه استادانه گسترش و اشاعه مسيحيت را از اورشليم تا به خودِ شهر روم پي مي‌گيرد. بشارت انجيل از اورشليم تا به روم رسيد. البته اين يکي از علل نگارش کتاب اعمال است، علتي که به بررسي ما مربوط مي‌گردد
براي شروع بشارت و تأسيس کليسا، خدا مقدر فرموده بود که اين امر را خودش آغاز کند. از اينرو، در روز پنطيکاست کاري خارق‌العاده انجام داد. در آن روز، پيام انجيل را براي اولين بار خودش اعلام داشت، به‌وسيله زبانهاي مردماني که از سرزمينهاي مختلف در اورشليم جمع بودند. اين دليلي قاطع بود براي شنوندگان. رسولان و ساير شاگردان عيسي، قطعاً به زبانها، خدا را براي فراهم ساختنِ نجات به‌واسطه مسيح موعود و تفقد از اسرائيل تمجيد مي‌کردند و به "ذکر کبريايي خدا" پرداختند. سپس پطرس اين واقعه را بر اساس يوئيل 2: 28-29 تفسير کرد و بشارت عيسي ناصري را اعلام فرمود. بدينسان کليسا، به دست خودِ خدا تأسيس شد
در واقعه دوم، در سامره، براي نخستين بار بشارت به سامريان مي‌رسيد، يعني به کساني که مورد انزجار يهوديان بودند. در اينجا نيز خدا مستقيما با عطاي روح‌القدس به‌گونه‌اي فوق‌طبيعي تأئيد کرد که سامريان را به ملکوت خود پذيرفته است
همين امر، در مورد بشارت به غيريهوديان نيز صادق است. پطرس رسول گرچه در رؤيا امر يافته بود که غيريهوديان را نجس نشمارد و پيام انجيل را به آنان نيز برساند، اما براي تأئيد عموميِ اين امر، روح‌القدس را همراه با پديده فوق‌طبيعي تکلم به زبانها عطا فرمود تا يهوديان متعصب که به مسيحيت گرويده بودند، يقين بدانند که خدا غيريهوديان را نيز به ملکوت خود پذيرفته است
در مورد شاگردان يحيي در اعمال 19: 1-7 نيز تکلم به زبانها دليلي بود از سوي خدا که ثابت مي‌کرد خدا نه فقط سامريان و غيريهوديان، بلکه مردمان از هر فرقه و مذهب و مرامي را به ملکوت خود مي‌پذيرد. درضمن، اعطاي روح‌القدس در اين واقعه به‌دست پولس رسول، ثابت مي‌کرد که او رسولي است واقعي، در سطح ساير رسولان (ر.ش. اول قرنتيان 9).
و بدينسان پيام نجاتِ مسيح به نقاط مختلف جهان آن روزگار با چنين "آيات و معجزات و انواع قوات و عطاياي روح‌القدس" انتشار يافت. با ديدن نشانه‌ها و قواتي نظير تکلم به زبانها بود که مردمان از هر نژادي به مسيح ايمان مي‌آوردند و يقين مي‌دانستند که اين طريقت، از سوي خدا است و بشري نيست. به اين شکل بود که پايه‌هاي کليسا، بر شالوده‌اي استوار، يک بار براي هميشه بنا شد. تکلم به زبانها در اين ميان، نقشي خارق‌العاده ايفا کرد. با بررسي تک‌تک مواردي که در کتاب اعمال آمده، زبانها در اين کتاب، نقش و کارکردي بشارتي دارد و هدف آن، بناي ايمانداران نبوده است
اهميت ديگر همراه بودنِ تکلم به زبانها با تعميد روح‌القدس، اين است که به همگان نشان داده شود که از اين پس، خدا و ملکوت او فقط متعلق به يک قوم خاص، يعني يهوديان، نيست بلکه از آنِ همه مردم، از هر نژاد و قوم و قبيله‌اي است. خدا به زبان همه مردم جهان سخن مي‌گويد


بعد از عهد رسولان، در طول تاريخ


طبق شهادت نوشته‌هاي پدران کليسا و تاريخ کليسا، تجربه تکلم به زبانها بعد از دوره رسولان به‌تدريج کاهش يافت و کمياب شد. يکي از پدران کليسا در قرن دوم، با اندوه اظهار مي‌دارد که اين عطا چقدر کمياب شده است. خودِ اين امر حاکي از آن است که در عهد رسولان و نيز در قرون اوليه مسيحيت، اعتقاد بر اين بوده که تکلم به زبانه "به‌هنگام تعميد روح‌القدس" پديده‌اي فوق‌طبيعي است که خدا بايد آن را عطا کند، نه آنکه شخص با اصرار و تلاش، در پي کسب آن باشد
جاي هيچ گونه ترديدي نيست که بعد از دوره عهدجديد، در تمام طول تاريخ، کساني بوده‌اند که به‌هنگام تعميد روح‌القدس، به زبانها تکلم کرده‌اند. عده‌اي ديگري نيز بوده‌اند که نشانه‌هاي ديگري را بروز داده‌اند، نظير احساس شاديِ زائدالوصف، خنده، گريه، احساس خاص حضور خدا، و غيره. اما تکلم به زبانها به‌عنوان نشانه تعميد به روح‌القدس، به‌طور خاص از اوائل قرن بيستم رواج عمومي يافت
زبانها در اول قرنتيان 12-14
اينک نوبت آن رسيده است که مسأله زبانها را در اول قرنتيان فصل‌هاي 12-14 مورد بررسي قرار دهيم. اين بخش، در کنار اعمال رسولان، يگانه بخشي است که مستقيماً به موضوع زبانها مي‌پردازد. اما همانگونه که قبلاً بارها اشاره کرديم، در اين بخش، مسأله زبانها، نه به‌عنوان نشانه تعميد به روح‌القدس، بلکه به‌عنوان "يکي از عطاهاي روح‌القدس" مطرح است، عطاهايي که بايد طلبيد و روح‌القدس آنها را بر حسب صلاح‌ديد خود ميان ايمانداران توزيع مي‌کند  اول قرنتيان 12: 7، 11؛ عبرانيان 2: 4


خلاصه‌اي از اين سه فصل


پولس رسول رساله اول به قرنتيان را در پاسخ به برخي از سؤالاتي که مسيحيان قرنتس طي نامه‌اي مطرح کرده بودند، و نيز با شنيدن گزارشي که آورندگان نامه به او داده بودند، نوشت. او در فصل‌هاي 12-14 به يکي از مشکلات موجود در کليساي قرنتس مي‌پردازد و به آن پاسخ مي‌دهد. گويا مشکل کليساي قرنتس اين بوده که براي عطاي تکلم به زبانها بيش از حدِ لازم اهميت قائل بودند و فقط آناني را روحاني مي‌شمردند که از اين عطا برخوردار باشند.
در پاسخ، پولس نخست شرح مي‌دهد که
  (12: 1-12) همه عطاها از روح‌القدس است؛ عطاهاي مختلفي وجود دارد که چند مورد از آنها را نام مي‌برد (12  1-12
  (12: 13-27) کليسا همچون بدن است که اعضاي مختلف دارد. در کليسا نيز هر عضوي عطايي خاص از روح‌القدس دارد؛ همانطور که هيچ عضوي در بدن نمي‌تواند به اعضاي ديگر بي‌نياز باشد، در کليسا نيز هيچ عضوي نمي‌تواند بگويد که به عطاي عضوي ديگر نياز ندارد؛
  (12: 28-30) همه از يک عطاي واحد برخوردار نيستند؛ پولس به چند عطاي ديگر اشاره مي‌کند و مي‌فرمايد که براي مثال، همه رسول نيستند، همه معلم نيستند، و همه عطاي زبانها را ندارند؛ هر کس عطاي خاصي دارد؛
  (13: 1-7) اما با وجود همه اين عطاها، طريق برتري وجود دارد (12: 31)؛ اين طريق برتر، همانا محبت است؛
  (13: 8-13) همه عطاها در آن روز که "کامل" ظاهر شود، متوقف خواهد شد؛ آنچه باقي مي‌ماند، محبت است و ايمان و اميد؛ در مقابل اينها، عطاها اموري بچگانه مي‌نمايند؛
? (14: 1-25) اما اگر علي‌رغم همه اينها، مسيحيان قرنتس براي عطاهاي روحاني چنين غيرتي دارند، لازم است آنها عطاهايي را بطلبند که باعث بناي کل کليسا مي‌شود (مانند نبوت و ترجمه زبانها)، نه عطايي همچون تکلم به زبانها که فقط باعث بناي شخصي است و حضار در کليسا قادر به درک آن نيستند؛ اگر ايشان در فهم، بالغ بودند، خودشان اين امر را تشخيص مي‌دادند؛
? (14: 26-33 و 39-40) نهايت امر اين است که در کليسا همه عطاها بايد با نظم و ترتيب و شايستگي به‌کار رود؛ افراد بايد عطاي خود را کنترل کنند تا نوبت به همه برسد؛ خصوصاً اگر کسي به زباني سخن مي‌گويد، اگر ترجمه نمي‌شود، شخص بايد سکوت اختيار کند


نتايج حاصل از اين سه فصل


- زبانهاي مورد اشاره در اين سه فصل، با زبانهاي مذکور در اعمال رسولان فرق دارد؛ اين زبانها عطايي همرديف عطاهاي نبوت و شفا و معجزات و مکاشفه و غيره است که نه به‌عنوان نشانه، بلکه براي بناي ايمانداران ديگر (يعني کليسا) از سوي روح‌القدس و طبق اراده او عطا مي‌شوند؛ درضمن قابل درک نيز نيستند (12: 7-11؛ 13: 1-2؛ 14: 2-5، 13، 16-19، 28)؛
- زبانها فقط و فقط يکي از عطاها است، نه مهم‌ترين آنها (12: 1-27)؛
- نبايد در مورد اهميت زبانها افراط کرد (14: 5-25)؛ همه عطاها مورد نياز کليسا است (12: 14-27)؛
- عطاهاي فوق‌طبيعي روح‌القدس بسيار است و محدود به نُه عطاي مذکور در 12: 8-10 نيست؛ در 12: 28 و 14: 27 و نيز در روميان 12: 4-8 نام عطاهاي بيشتري را مي‌يابيم؛
- عطاها را روح‌القدس طبق صلاح‌ديد خود، براي بناي کليسا عطا مي‌کند (12: 7، 11، 18)؛
- هدف از همه عطاها اين است که کليسا بنا شود (12: 7، 11، 14-27؛ 14: 5-6، 12، 19، 26)، نه آنکه شخصي که عطا را دارد، شاد شود يا احساس برکت يا روحاني بودن کند، يا احياناً فخرفروشي کند و مغرور شود؛ يا آن را براي برگزاري نمايش در جلسات به‌کار ببرد
در کليساي قرنتس، همه به زبانها سخن نمي‌گفتند (12: 28-30)؛
زبانها فقط باعث بناي فرد است نه کليسا (14: 2-6)؛
- در جلسات کليسايي، اگر کسي به زبانها سخن گويد ولي خودش يا شخص ديگري نتواند آنها را ترجمه کند، او بايد سکوت اختيار کند و "با خود و با خدا سخن گويد" (14: 2-6؛ 28)؛
- افراط در توجه به عطاهاي فوق‌طبيعيِ روح‌القدس گويا عملي است طفلانه! (13: 11-12)؛ به‌جاي آن بهتر است بر محبت تأکيد کرد (13: 1-11 و 13)؛
- در کليساي قرنتس، به‌هنگام کاربرد زبانها، بي‌نظمي و هرج و مرج به‌وجود مي‌آمد. اما کاربرد همه عطاها بايد با نظم و شايستگي باشد و باعث اغتشاش در جمع ايمانداران نگردد؛ به اين منظور، ايمانداران بايد عطاي خود را کنترل کنند (14: 32-33 و 40


مسيحيت اوليه، جامعه‌اي کريزماتيک


از اول قرنتيان 12-14 و بخشهاي مختلف عهدجديد مي‌توان اين برداشت را کرد که مسيحيت نخستين، جامعه‌اي کريزماتيک بوده است. در اين جامعه، انواع مختلف عطاهاي روحاني مشاهده مي‌شد، عطاهايي نظير معجزات، شفاها، قوات، نبوت، تکلم به زبانها، و ساير عطاهاي فوق‌طبيعه روح‌القدس. اين عطاها را مي‌بايست به‌غيرت طلبيد  اول قرنتيان 14: 1). تکلم به زبانها صرفاً يکي از عطاهاي مختلف بود، نه يگانه عطا
گرچه مي‌بايست براي اين عطاها دعا کرد و آنها را طلبيد، اما اين بر روح‌القدس بود که طبق خواست و صلاح‌ديد خود آنها را به هر کس عطا فرمايد (اول قرنتيان 12: 7، 11، 29-30؛ عبرانيان 2: 4

تکلم به زبانها در روزگار ما


آيا امروز نيز تعميد به روح‌القدس بايد با تکلم به زبانها همراه باشد؟
چرا که نه؟ اما به شرط اينکه شرايط مندرج در کتاب اعمال رسولان که مورد بررسي قرار داديم، مشاهده شود، يعني اينکه
- آن را خدا عطا کند، بدون اينکه شخص ايماندار با زور و استغاثه و رنج، در پي آن بکوشد؛باز تکرار مي‌کنيم، اگر موضوع تکلم به زبانها قرار است "نشانه تعميد به روح‌القدس" باشد، نيازي نيست که ايماندار آن را بطلبد. اگر ايماندار در طلب تکلم به زبانها، دست به دعا و اصرار بزند، آنچه که شايد دريافت دارد، "عطاي تکلم به زبانها" خواهد بود، نه تعميد روح‌القدس.پس اگر خدا امروز با کسي چنين رفتار کرد و تعميد روح‌القدس او را به تکلم به زبانها همراه ساخت، طبعاً بايد بسيار شکرگزار بود. پس مي‌توان نتيجه گرفت که تعليم واعظان اوائل قرن بيستم و روزگار ما مبني بر اينکه بايد اين عطا را با دعا و استغاثه "دريافت داشت"، مطلقاً مطابق کتاب اعمال رسولان نيست
- شخص به زبانهاي بشري که لااقل براي بعضي از حضار قابل درک باشد، سخن گويد؛
- تکلم به زبانها، هدف مشخصي را تحقق بخشد، مانند اهدافي که در کتاب اعمال رسولان محسوس است. خدا روح‌القدس و تکلم به زبانها را براي تفريح يا نشاط روحاني ما عطا نمي‌کند. هر کار خدا هدفي دارد. امروزه، هدف از تکلم به زبانها به‌هنگام تعميد به روح‌القدس چيست؟ هرگاه خدا ببيند که از اين امر، نتيجه‌اي مثبت براي ملکوتش حاصل مي‌شود، يقيناً آن را عطا مي‌کند، کمااينکه در مواردي نادر، امروزه نيز اين کار را مي‌کند. اما در اکثريت موارد، زبانهايي که مسيحيان امروز به آن تکلم مي‌کنند، زبانهاي اعمال رسولان نيست. شايد در بهترين حالت، زبانهايي مشابه با اول قرنتيان 12-14 باشد که به بررسي آن خواهيم پرداخت
نتيجه آنکه امروز نيز چنانچه خدا بخواهد و خدا عطا کند، ايمانداران نيز مي‌توانند به‌هنگام به تعميد روح‌القدس به زبانها سخن گويند. در غير اينصورت، هر ايمانداري به‌هنگام توبه و ايمان، يا به‌هنگام غسل تعميد و دستگذاري از سوي کشيشان و خادمان کليسا، تعميد به روح‌القدس را دريافت مي‌کند و روح‌القدس در زندگي او ساکن شده، او را به جميع راستي هدايت مي‌کند (يوحنا 14: 16-18، 26؛ 16: 7-15؛ روميان 8: 1-17؛ غلاطيان 5: 16-25). در اين زمينه، در بخشي ديگر سخن خواهيم گفت. تمامي فرقه‌ها و کليساهاي مسيحي در اين زمينه اتفاق نظر دارند


درس کتاب اعمال براي امروز ما


آيا مطابق کتاب اعمال، تعميد به روح‌القدس بايد هميشه با اين نشانه تکلم به زبانها همراه باشد؟ کتاب اعمال رسولان شهادت مي‌دهد که در آن روزگار اينچنين بوده است؛ اما فقط "شهادت" مي‌دهد (يعني مي‌گويد که "آنها" چنين کردند)، وليکن حکمي در اين مورد صادر نمي‌کند. در هيچ جاي کتاب‌مقدس و خصوصاً اعمال رسولان، تصريح نشده که تعميد به روح‌القدس بايد حتماً با چنين نشانه‌هايي همراه باشد. مفسران معمولاً به اين اصل اعتقاد دارند که مسائلي که در کتاب‌مقدس در موردشان فقط شهادت داده شده، مي‌توانند فقط به‌عنوان الگو به‌کار روند (مثلاً رسم غسل تعميد به روش غوطه‌ور شدن)، نه به‌عنوان حکم و قاعده. به‌عبارت فني‌تر، الگو ارائه مي‌دهد، نه هنجار. پس آيا مي‌توان امروزه به مسيحيان حکم کرد که حتماً بايد به هنگام تعميد به روح‌القدس، به زبانها سخن گويند؟
پاسخ اين سؤال را نمي‌توان از کتاب‌مقدس داد. لذا بايد متوسل به نوشته‌هاي پدران کليسا و تاريخ مسيحيت قرون اوليه گرديد. هيچ مسيحي آگاهي نمي‌تواند پدران اوليه کليسا (دست‌کم تا قرن 4 يا 5) را فاقد ايمان اصيل تلقي کند و بگويد که ايشان ايمان و محبت نخستين را ترک کرده بودند. همه فرقه‌هاي مسيحي، اصول اعتقادات سيستماتيک و الهيات خود را مديون اين پدران مي‌دانند. طبق شهادت اين پدران، تکلم به زبانها از عهد رسولان به بعد فروکش کرد و جز در مواردي نادر مشاهده نمي‌شد. ايشان نيز تلاش و کوششي براي "کسب" آن نمي‌کردند چون يقيناً معتقد به اين بودند که اين عطا را خدا بايد بدهد، نه آنکه خودشان به زور آن را کسب کنند. اما ايشان وجود آن را در روزگار خود يکسره منکر نشده‌اند و گزارش کرده‌اند که در مواردي نادر، اشخاصي به زبانها سخن گفته يا نبوت کرده‌اند. در قرون بعدي نيز گزارش شده که افراد، به‌هنگام تقرب به خدا و پر شدن از روح‌القدس، نشانه‌هاي ديگري از خود بروز داده‌اند، نظير سرازير شدن غير ارادي اشک، گريه، خنده، احساس شادي فوق طبيعي، و غيره.
در نتيجه، نگارنده در نهايت فروتني معتقد است که تعميد روح‌القدس همراه با نشانه زبانها، پديده‌اي است کتاب‌مقدسي، اما با توجه به واقعيت‌هاي تاريخ کليسا، نبايد امروز پافشاري کرد که همگان حتماً به اين شکل تعميد روح‌القدس را بيابند. بايد حقايق کتاب‌مقدس و واقعيت‌هاي تاريخ کليسا را به ايمانداران تعليم داد، اما نحوه رخداد اين امر را بهتر است به خدا سپرد. معلمان و واعظان امروز بايد به نوايمانان در باره اهميت نقش روح‌القدس در زندگي ايماندار تعليم بدهند، اما نبايد در خصوص دريافت "نشانه" آن متوسل به راههاي غير کتاب‌مقدسي شوند
نگارنده اين مقاله، ايمانداراني را مي‌شناسد که وقتي روح‌القدس بر ايشان فرو ريخت، آزادانه و بدون فشار، هم به زبانها سخن گفتند و هم نبوت کردند و هم آيات عجيبي برايشان رخ داد. خود نگارنده نيز از همين تجربه، به‌گونه‌اي فوق طبيعي و خارق‌العاده برخوردار شد. بااينحال، اعتقاد ندارد که در اين مورد بايد ايمانداران را تحت فشار قرار داد. اگر خدا کسي را به‌هنگام توبه و بازگشت، يا به‌هنگام غسل تعميد، يا بعداً به‌هنگام دعا، با چنين تجربه‌اي سرافراز کرد، بايد خدا را جلال داد. اما باز تکرار مي‌کنيم، نبايد متوسل به راههاي غير کتاب‌مقدسي شد.

توسل به راههاي غير کتاب‌مقدسي


اما اين راههاي غير کتاب‌مقدسي کدامها هستند؟ همه ما نظاير آن را ديده‌ايم يا خودمان تجربه کرده‌ايم. يکي از آنها، دستگذاري و فشار و داد و فرياد و قيل و قال واعظان يا خادمان بر شخصي است که قرار است تعميد روح‌القدس را بيابد. اين روش را مقايسه کنيد با روش آرام و موقر و مطمئن رسولان در سامره (اعمال 8)، و در افسس (اعمال 19: 1-7
روش ديگر، تحت فشار قرار دادنِ ايماندار است با گفتنِ جملاتي نظير اين: "خود را آزاد بگذار!"؛ "زبانت را آزاد بگذار!"؛ "آهان، آهان، آمد، آمد، بگو، آزاد باش…!"؛ "هر کلمه‌اي که به زبانت مي‌آيد بگو؛ نترس…"
و متأسفانه بسياري ديگر، گام به قلمروِ کفرگويي گذاشته، جسارت کرده، به ايماندار مي‌گويند: "آهان، هر چه من مي‌گويم، تو هم تکرار کن؛ آهان، همين است، گرفتي، هللوياه!" و بعد، شروع به تکلم به زبانها کرده، از ايماندار مي‌خواهند همان کلمات را تکرار کنند. شگفتا از اين همه گستاخي و عوام‌فريبي! همانطور که گفتيم، اين کار کفر است. واعظ گستاخي را به حدي مي‌رساند که کاري را که خداوندْ روح‌القدس بايد انجام دهد، خودش انجام مي‌دهد. خداوند ببخشايدشان. نظاير اين امر را بسياري از ما به چشم ديده‌ايم
همچنين، برخي از ايمانداران، تحت فشار واعظ و ساير ايمانداراني که براي او دعا مي‌کنند، و نيز با شنيدن کلماتي که ديگران به زبانها مي‌گويند، کلمه‌اي بي‌معني بر زبان مي‌آورند. ديگران با شنيدن اين کلمه، فرياد شادي بر مي‌آورند که توانسته‌اند او را نيز تعميد روح‌القدس "بدهند"! اما همين ايماندار، بعد از مدتي، سرخورده، به افراد مورد اعتماد خود اعتراف مي‌کند که مطمئن نيست آنچه که بر زبان آورده، از روح‌القدس بوده يا از خودش. آيا اين است آن موهبتي که خدا در اعمال 2: 28 وعده فرموده است؟
زبانها به‌عنوان يکي از عطاهاي روح‌القدس
در روزگار ما، عده بسياري هستند که به گونه‌اي اصيل به زبانها سخن مي‌گويند. نويسنده، بر طبق موازين کتاب اعمال و مندرجات اول قرنتيان فصل‌هاي 12 و 14، معتقد است که اين زبانها، بيشتر عطاي زبانها هستند تا نشانه تعميد به روح‌القدس، مگر آنکه آن را بدون دعا و استغاثه و طلبيدن، آزادانه از خدا دريافت داشته باشند
و طبق اصول اول قرنتيان 12 و 14، تکلم به زبانها، فقط و فقط يکي از عطاهاي مختلف روح‌القدس است، نه مهم‌ترين آنها. چنين کسي، مطابق اول قرنتيان 12: 14-27، اجازه ندارد خود را برتر از ديگران بشمارد يا ديگران را متهم کند به اينکه "روح‌القدس را ندارند


تظاهر به تکلم به زبانها


اما جاي تأسف است که بگوييم تعداد زيادي از کساني که امروزه به زبانها تکلم مي‌کنند، تظاهر به اين امر مي‌کنند. برخي از اين افراد، در اثر فشار اطرافيان، کلماتي بر زبان مي‌آورند و تصور مي‌کنند که تعميد روح‌القدس يا عطاي زبانها را دريافت داشته‌اند. عده‌اي ديگر، تحت تأثيرات رواني محيط قرار مي‌گيرند و کلماتي بيان مي‌دارند. بعضي ديگر نيز با تکرار کلماتي که واعظ به آنها ديکته مي‌کنند، کلماتي بر زبان مي‌آورند
روشهاي نادرست و افراطي در کاربرد زبانها


تأکيدي نابجا و افراطي بر زبانها


زبانها، چه در حالت نشانه تعميد به روح‌القدس و چه در حالت عطاي زبانها، جايگاه مشخصي در عهدجديد دارد. اما متأسفانه امروزه در محافل پنطيکاستي و کريزماتيک، چنان تأکيدي بر اين موضوع گذاشته مي‌شود که ايمانداراني که از تعاليم کتاب‌مقدس اطلاع ندارند، تصور مي‌کنند که تکلم به زبانها يکي از مهم‌ترين مسائل روحاني است. غافل از اينکه، خارج از کتاب اعمال (که در آن فقط و فقط 3 بار به اين امر اشاره شده، آن هم به صورت گزارش)، فقط در اول قرنتيان 12-14 به اين مساله اشاره شده، و تازه در آنجا، پولس با حالتي منفي در باره زبانها سخن مي‌گويد و مسيحيان را از افراط در اين امر برحذر مي‌دارد و محدوديت‌هايي براي کاربرد آنها به‌کار مي‌برد
کليساهاي پنطيکاستي و کريزماتيک بر اين باورند که پولس رسول در اول قرنتيان 12 و 14 در مورد زبانها تعليم مي‌دهد. در حاليکه اگر با اندکي دقت اين فصل‌ها را بخوانيم، خصوصاً اگر اين دو فصل را همراه با فصل 13 بخوانيم، متوجه مي‌شويم که رهنمودهاي پولس رسول دقيقاً معطوف به ايجاد تعديل و محدوديت در کاربرد عطاها، خصوصاً کاربرد منطقي و متعادل عطاي زبانها مي‌باشد. لحن پولس در اين سه فصل، به هيچ وجه مشوق کاربرد زبانها به گونه‌اي که امروز متداول است، نمي‌باشد
زبانها به‌جاي خداوندْ روح‌القدس
امروزه موضوع زبانها چنان بزرگ نشان داده مي‌شود که به‌محض آنکه نام مقدس روح‌القدس مي‌آيد، ايمانداران ناخودآگاه، به ياد تکلم به زبانها مي‌افتند. اين واعظان و معلمان چنان تعليم مي‌دهند که گويي نقش روح‌القدس در زندگي ايمانداران، طبق کلام خدا، فقط محدود مي‌شود به تکلم به زبانها و يکي دو عطاي فوق طبيعي ديگر. گويي تمام کار روح‌القدس خلاصه مي‌شود در زبانها و عطاهاي فوق‌طبيعي. صد افسوس! نگارنده با نهايت اطمينان مي‌تواند بگويد که اين يکي از حربه‌هاي نيرومند شيطان است براي آنکه توجه ايمانداران را از قدرت واقعي روح‌القدس و کار عظيمي که او در زندگي ايشان مي‌تواند انجام دهد، منحرف سازد


قائل شدنِ قدرت جادويي براي زبانها


گاه نيز چنان در مورد اهميت زبانها تعليم داده مي‌شود که گويي در خودِ پديده تکلم به زبانها قدرتي جادويي و سحرآميز نهفته است. طوري صحبت مي‌شود که گويي خودِ زبانها عامل قدرت است، نه روح‌القدس.
تازه، مشخص نيست که قائل شدنِ چنين قدرتي براي زبانها بر اساس کدام آيات است. از دو بخشي که در عهدجديد از زبانها سخن رفته است (يعني کتاب اعمال و اول قرنتيان 12 و 14)، هيچيک از تأکيدات امروزي در مورد "قدرت" زبانها را نمي‌توان نتيجه گرفت


زبانها به‌عنوان دروازه‌اي بسوي عطاهاي ديگر


عده‌اي نيز تعليم مي‌دهند که تکلم به زبانها، دروازه‌اي است به روي ساير عطاها. اگر کسي چنين ادعايي کرد، حتماً از او بخواهيد تا محل آياتي را که چنين تعليمي در آن نهفته است، نشان دهد. عطاي تکلم به زبانها فقط يکي از عطاها است. در کتاب‌مقدس، ساير عطاها، نظير نبوت يا معجزات يا شفا، به عطاي زبانها مربوط و وابسته نشده‌اند.

تکلم به زبانها با صداي بلند در جلسات عمومي

پولس رسول، در اول قرنتيان 14: 6-26 تعليم ميدهد که تکلم به زبانها در جمع، در صورتيکه ترجمه نشود، نه
فقط به کسي نفع نميرساند، بلکه حتي ممکن است باعث لغزش بيايمانان گردد. از اينرو، در آيات 27-28، اين
دستورالعمل را ميدهد که اگر ايمانداري در جلسه عمومي به زبانها سخن گويد و کسي نباشد که اين زبانها را
ترجمه کند، "بايد خاموش باشد و با خود و با خدا سخن گويد."
اما با نهايت حيرت ميبينيم که امروزه در جلسات عمومي و جلسات تلويزيوني، افراد با صداي بلند، و گويا تعمداً،
و مسلسلوار به زبانها سخن ميگويند بدون آنکه به دستورالعمل مشخص پولس در اين زمينه توجهي داشته
باشند. کجاي اين کار مطابق کلام خدا است؟


مزاح کردن به زبانها


اخيراً دو واعظ بهاصطلاح برجسته و شهير، در يکي از برنامههاي تلويزيوني خود، با يکديگر "به زبانها" مزاح
ميکردند و به قول معروف، جوک ميگفتند و بعد قاه قاه ميخنديدند. اگر عطاکننده زبانها، خداوندْ روحالقدس است،
آيا چنين است عملکرد مقدسِ روحالقدس؟ کجاي اين کار مطابق کلام خدا است؟

سرود گروهي به زبانها


پديده ديگري که در يکي دو دهه اخير باب شده، اين است که واعظ يا رهبر پرستش، از جماعت ميخواهد که فلان
سرود را "به زبانها" بسرايند. لذا نوازندگان شروع به نواختن آهنگِ مربوط به آن سرود ميکنند، و جماعت هر
يک به زباني متفاوت، شروع به سرودن آن سرود ميکنند. هرج و مرجي را که از اين امر حاصل ميشود،
ميتوانيد بهراحتي تجسم کنيد. آيا اين کار درست برخلاف تعليم پولس رسول در اول قرنتيان 14 نيست؟ کجاي اين
کار مطابق کلام خدا است؟


.نهيب دادن شيطان و ارواح پليد به زبانها


اين نيز باب شده که واعظ و جماعت، با تکلم به زبانها، شيطان يا روحهاي پليد را نهيب ميدهند. دفعه آينده که
شاهد چنين صحنهاي بوديد، لطفاً از واعظ سؤال کنيد که اين کار را مطابق با کدام آيه انجام ميدهد. پولس رسول
ميفرمايد: "کسي که به زباني سخن ميگويد، نه به مردم، بلکه به خدا ميگويد. زيرا هيچکس نميفهمد، ليکن در
روح به اسرار تکلم مينمايد… هر که به زباني ميگويد، خود را بنا ميکند" (اول قرنتيان 2 و 4). در هيچ جاي
عهدجديد نيامده که ميتوان شيطان و ارواحش را با زبانها نهيب داد. کجاي اين کار مطابق کلام خدا است؟

دعا يا شفاعت به زبانها

يکي ديگر از روشهاي ابداعي اين نهضتها، اين تعليم است که ميتوان به زبانها، از خدا چيزي طلبيد يا براي کسي
دعا کرد. باز به استناد آيات بالا، بايد گفت که در هيچ جاي کتابمقدس، چنين تعليمي داده نشده است.
حتماً بسيار حيرت خواهيد کرد که بشنويد که اين واعظان، تمام اين تعاليم را بر "احساسات" و/يا "تجربيات؟
خود بنا کردهاند، بدون اينکه هيچ اساسي در کتابمقدس داشته باشند. کجاي اين کار مطابق کلام خدا است؟

۱۳۹۵ خرداد ۱۴, جمعه

مسیحیت،عشای ربانی یاشام اخر

عشاء رباني يا شام آخر
يکي از مناسبتهاي بسيار بياد ماندني در مسيحيت عشاء رباني يا شام خداوند است! که اين کار را عيسي مسيح در
شب آخر قبل از مصلوب شدنش در کنار شاگردانش انجام داد! او در اين مراسم شام آخر از سر سفره برخاست و نان
را پاره کرد و به شاگردانش داد و گفت بگيريد و بخوريد اين بدن من است که براي گناهان شما پاره خواهد شد و
پيال? شراب را گرفت و به شاگردانش داد و گفت بنوشيد اين خون من است که براي پاک شدن گناهان شما و هر کس
که به من ايمان بياورد ريخته خواهد شد! اين کار را به يادگار از من و فديه شدنم در راه گناهانتان، با يکديگر انجام
دهيد و بدانيد که با انجامش مرگ و قيام مرا آشکار ميکنيد. ما بايد آگاه باشيم و بدانيم که کساني ميتوانند در اين
مراسم شرکت کنند که مسيح خداوند و نجات دهند? زندگيشان باشد و با توبه و بازگشت از گناهان بسوي او، فرزند
خدا خواهيم شد و در ملکوتش با وي شراکت خواهيم داشت! آيا شما به مسيح ايمان داريد و مايليد که در مراسم شام
خداوند يا حمام و شستشوي روحاني سهيم باشيد و از قدرت روحش برخوردار شويد؟
بدانيد که مسيح خداوند منتظر شماست و پشت درب قلبتان ايستاده و درب را ميکوبد تا شما بگشائيد که او وارد
شود و از شما شخصيتي تازه براي جلال نامش بوجود بياورد، 

عشای ربانی یاشام اخر

عشاء رباني يا شام آخر
يکي از مناسبتهاي بسيار بياد ماندني در مسيحيت عشاء رباني يا شام خداوند است! که اين کار را عيسي مسيح در
شب آخر قبل از مصلوب شدنش در کنار شاگردانش انجام داد! او در اين مراسم شام آخر از سر سفره برخاست و نان
را پاره کرد و به شاگردانش داد و گفت بگيريد و بخوريد اين بدن من است که براي گناهان شما پاره خواهد شد و
پيال? شراب را گرفت و به شاگردانش داد و گفت بنوشيد اين خون من است که براي پاک شدن گناهان شما و هر کس
که به من ايمان بياورد ريخته خواهد شد! اين کار را به يادگار از من و فديه شدنم در راه گناهانتان، با يکديگر انجام
دهيد و بدانيد که با انجامش مرگ و قيام مرا آشکار ميکنيد. ما بايد آگاه باشيم و بدانيم که کساني ميتوانند در اين
مراسم شرکت کنند که مسيح خداوند و نجات دهند? زندگيشان باشد و با توبه و بازگشت از گناهان بسوي او، فرزند
خدا خواهيم شد و در ملکوتش با وي شراکت خواهيم داشت! آيا شما به مسيح ايمان داريد و مايليد که در مراسم شام
خداوند يا حمام و شستشوي روحاني سهيم باشيد و از قدرت روحش برخوردار شويد؟
بدانيد که مسيح خداوند منتظر شماست و پشت درب قلبتان ايستاده و درب را ميکوبد تا شما بگشائيد که او وارد
شود و از شما شخصيتي تازه براي جلال نامش بوجود بياورد، 

۱۳۹۵ خرداد ۴, سه‌شنبه

آيا مسيحيان بايد به شريعت موسي عمل کنند




اين سؤالي است که بعضي از دوستان مطرح ميکنند و بنده لازم ميبينم در اين خصوص توضيح مختصري عرض کنم آياتي که معمولاً مورد استناد قرار ميگيرد، انجيل متي 5:‏17 ‏20 است که ميفرمايد: «گمان مبريد که آمدهام تا تورات و نوشتههاي پيامبران را نسخ کنم  نيامدهام تا آنها را نسخ کنم، بلکه آمدهام تا تحققشان بخشم. زيرا آمين، به شما ميگويم، تا آسمان و زمين از ميان نرود، نقطه يا همزهاي از تورات هرگز از ميان نخواهد رفت، تا اينکه همه بهانجام رسد. پس هر که يکي از کوچکترين اين احکام را کماهميت شمارد و به ديگران نيز چنين بياموزد، در پادشاهي آسمان، کوچکترين بهشمار خواهد آمد. اما هر که اين احکام را اجرا کند و آنها را به ديگران بياموزد، او در پادشاهي آسمان بزرگ خوانده خواهد شد. زيرا به شما ميگويم، تا پارسايي شما برتر از پارسايي فريسيان و علمان دين نباشد، هرگز به پادشاهي آسمان راه نخواهيد يافت.» ترجمه هزاره نو
در نگاه اول، چنين به نظر ميآيد که مسيح تعليم ميدهد که پيروانش بايد تمام اصول شريعت و مناسک يهوديان را بهعمل بياورند. آيا واقعاً منظور مسيح اين بود؟ اگر چنين بود، پس چرا خودش بر خلاف آنها عمل ميکرد؟ چرا چنين برداشتي در ساير تعاليم او يافت نميشود؟ بايد به فرمايش مسيح و مطالبي که او در دنباله اين آيات بيان فرمود بهدقت توجه کنيم
نخست آنکه مسيح فرمود آمده تا تورات و نوشتههاي انبياي يهود را «تحقق» بخشد، يعني به آنها جامه عمل بپوشاند يا اينکه پيشگوييها را متحقق سازد. و ميبينيم که او همين کار را در تمام طول زندگياش، و خصوصاً در مصائب و مرگ و زنده شدنش انجام داد
دوم آنکه او به عملي ساختن احکام و اهميت دادن به آنها اشاره ميکند و ميفرمايد که پارسايي (يا دينداري) پيروانش بايد با پارسايي فريسيان و علماي دين يهود متفاوت و حتي از ايشان برتر باشد. منظورش چيست؟ براي يافتن پاسخ بايد به آيات بعد توجه کنيم. مسيح چند مورد از احکام تورات را ذکر ميکند، مانند احکام مربوط به قتل، زنا، طلاق ،سوگند  انتقام و محبت کردن. اما او در هر مورد بُعد جديدي به آنها ميبخشد. او به عمق احکام تورات مينگرد، نه به ظاهر آنها. براي مثال، در مورد مجازات قتل ميفرمايد که نه تنها ارتکاب قتل، بلکه خشم گرفتن نيز سزاوار مجازات است. نه تنها ارتکاب عمل زنا، بلکه نظر شهوت انداختن نيز زناکاري است. او به عمق احکام تورات ميرود
سوم آنکه بايد ديد منظور از تورات و نوشته هاي پيامبران چيست. قبل از هر چيز بايد توجه داشت که در نوشته هاي انبياي يهود بعد از موسي، حکم جديدي به توراتِ موسي اضافه نشد  انبياي يهود فقط قوم اسرايئل را تشويق ميکردند که احکام موسي را نگاه دارند. ميماند احکام تورات يا شريعت موسي. شريعت موسي شامل سه نوع احکام بود احکام مدني، احکام آييني يا مناسک و احکام اخلاقي. احکام مدني شامل مقرراتي ميشد که مربوط به اداره مملکت بود. اينها تنها زماني قابل اجرا بود که بني اسرائيل مملکتي مستقل داشته باشند و پايتخت آن اورشليم باشد. بعد از ويراني اورشليم و معبد مقدس آن در سال 70 ميلادي، هيچ يهودياي ديگر قادر نيست اين احکام را بهجا آورد، چه برسد به مسيحيان. احکام آييني نيز عمدتاً شامل نظام قربانيها ميشد، و مواردي نظير نگاه داشتن روز سبّت (شنبه)، ختنه طهارات و غيره. مسيح يا اين احکام را «تحقق» بخشيد يا مفهومي روحاني به آنها داد  منظور از تحقق بخشيدن اين است که او با قرباني شدن بر روي صليب، نظام قربانيهاي تورات موسي را به اوج خود رسانيد. لذا مسيحيان ديگر نيازي به تقديم قرباني ندارد. در خصوص ختنه و طهارات نيز مسيح آنها را به مفهوم روحانيشان رسانيد. اکنون ديگر لازم نيست اجباراً کسي ختنه شود، تنها به اين منظور که مقبول خدا واقع گردد. آنچه مسيح انجام ميدهد، ختنه دل است، نه جسم. فراموش نکنيم که خودِ يهوديان نيز احکام مربوط به طهارات را بهخاطر جنبه بهداشتي آنها رعايت نميکردند، بلکه صرفاً براي اينکه بهلحاظ آيينهاي عبادت، نجس نباشند. اما به دليل اينکه مسيح پيروان خود را بهواسطه خون مقدس خود مقبول خدا ميسازد، نيازي نيست اين احکام به اين منظور انجام شوند. بديهي است رعايت طهارات اگر بهمنظور رعايت بهداشت صورت گيرد، بسيار نيز نيکو است
نوع سوم احکام تورات که منظور نظر عيسي بود (با توجه به آيات مربوط به خشم و زنا و طلاق و غيره)، احکام اخلاقي تورات است. اينجاست که مسيحيان بايد احکام تورات را مهم بشمارند و آنها را بهانجام برسانند، آن هم آن گونه که مسيح تعريف کرد، نه طبق تعريف انحرافي فريسيان و علماي دين يهود. منظور اين است که مسيح به عمق اين احکام و قصد واقعي آنها توجه داشت. چه فايدهاي دارد که انسان قتل نکند، اما دلش پر از بغض و کينه و غيظ باشد؟ پس ميبينيم که مسيح به احکام اخلاقي تورات، بُعدي جهاني و کلي ميبخشد. در چنين حالتي است که احکام تورات براي مسيحيان لازمالاجرا است. اوج اين احکام، محبت به همنوع است، چه به دوست و چه به دشمن
باز بايد تذکر دهم که امروزه، خودِ يهوديان نيز قادر نيستند احکام مدني و آييني خود را بهجا بياورند، زيرا يا در سراسر دنيا، در کشورهاي مختلف زندگي ميکنند، يا اگر هم در کشور مدرن اسرائيل زندگي کنند، نظام اداري مملکت کلاً تغيير يافته است. احکام آييني و خصوصاً نظام قربانيها مطلقاً قابل اجرا نيست، چرا که ديگر نه معبدي در اورشليم وجود دارد، و نه کاهني. يهوديان اگر بسيار مؤمن باشند، بايد به احکام اخلاقي تورات متمسک باشند. شايد يکي از معدود احکامي که يهوديان امروزه رعايت ميکنند، ذبح حيوانات خوراکي به طريق «کوشر» است، و نيز تعطيلي روز شنبه
حال به ذکر يکي دو مثال از زندگي مسيح ميپردازيم. در انجيل متي، فصل 12، آيات 1-‏8  رويدادي اينچنين ثبت شده است: «در آن زمان، عيسي در روز شبّات (همان شنبه) از ميان مزارع گندم ميگذشت. شاگردان او به علت گرسنگي شروع به چيدن خوشههاي گندم و خوردن آنها کردند. فريسيان چون اين را ديدند، به او گفتند: “نگاه کن، شاگردانت کاري انجام ميدهند که در روز شبّات جايز نيست.”. پاسخ داد: “مگر نخواندهايد که داوود چه کرد  آنگاه که خود و يارانش گرسنه بودند؟ به خانه خدا در آمد و خود و يارانش نان تقديمي را خوردند، هر چند خوردن آن براي او و يارانش جايز نبود، زيرا فقط کاهنان بدان مجاز بودند  يا مگر در تورات نخواندهايد که در روزهاي شبّات، کاهنان در معبد، حرمتِ شبّات را نگاه نميدارند، و با اين همه بيگناهند؟ به شما ميگويم کسي در اينجاست که بزرگتر از معبد است  اگر مفهوم اين کلام را درک ميکرديد که ميگويد، طالب رحمتم نه قرباني، ديگر بيگناهان را محکوم نميکرديد زيرا پسر انسان صاحب شبّات نيز است.» ترجمه هزاره نو
در اين رويداد، مسيحْ مفهوم جديدي به روز سبّت يا شبّات ميبخشد. او اولاً نياز واقعي انسان را بالاتر از حکم تورات قرار ميدهد، و ثانياً خود را «صاحب شبّات» ميخواند، و ثالثاً خود را برتر از معبد مقدس اورشليم معرفي ميکند مسيح مفهوم جديدي به دين يهود بخشيد
مسيح در رويدادي ديگر فرمود: «هيچ کس پارچه نو را به جامه کهنه وصله نمينزد، زيرا وصله از جامه کنده ميشود و پارگي بدتر ميگردد. و نيز شراب نو را در مشکهاي کهنه نميريزند، زيرا مشکها پاره ميشود و شراب ميريزد و مشکها از بين ميروند. شراب نو را در مشکهاي نو ميريزند تا هر دو محفوظ بماند.» (متي 9:‏16-‏17). مقصود مسيح اين بود که احکام او که شکل تازهاي از احکام تورات بود، بايد در نظامي جديد قرار گيرد، نه اينکه آنها را در «مشکهاي» کهنه يهوديت ريخت
اميد است اين مختصر پاسخگوي سؤالات دوستان در خصوص فرمايش مسيح در فصل پنجم انجيل متي باشد

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

خوانده شده‌ايم يا برگزيده هستيم؟



  آيا ما که نجات يافته‌ايم، به اين علت بوده که از ازل و پيش از آفرينش جهان، برگزيده بوديم يا اينکه خودمان با اراده آزاد خودمان انتخاب کرديم که به مسيح ايمان آوريم؟ آيا خدا از ازل بعضي را براي نجات بر گزيد و بعضي را براي هلاکت؟ آيا خدا حاکم مطلق بر سرنوشت ما است، يا ما اراده و انتخاب آزاد داريم؟ آيا ما تحت جبر قرار داريم يا از اختيار برخورداريم؟
اينها سؤالاتي است که قرن‌ها است در عرصه دين و فلسفه مطرح است. مسيحيان نيز امروز با اين مسأله مواجه هستند ايشان دو نوع نگراني دارند: آيا جزو برگزيدگان هستند؟ آيا ممکن است نجات خود را از دست بدهند؟ بهتر است ببينيم کتاب‌مقدس در اين زمينه چه مي‌گويد. مشکل ما اين است که کتاب‌مقدس هر دو موضع را مطرح مي‌سازد. يعني هر دو موضع در کتاب‌مقدس مورد اشاره قرار گرفته است. در زير به آياتي مربوط به اين دو موضع اشاره مي‌کنيم
آياتي در باره برگزيدگي
«پس خدا بر هر که بخواهد رحم مي‌کند و هر که را بخواهد سختدل مي‌سازد. مرا خواهي گفت  “پس ديگر چرا ما را سرزنش مي‌کند؟ زيرا کيست که بتواند در برابر اراده او ايستادگي کند؟”. اما اي انسان، تو کيستي که با خدا مجادله مي‌کني آيا مصنوع مي‌تواند به صانع خود بگويد چرا مرا چنين ساختي؟ آيا کوزه‌گر اختيار ندارد که از توده گِلي واحد، ظرفي براي مصارف مهم و ظرفي ديگر براي مصارف معمولي بسازد؟ چه مي‌توان گفت اگر خدا با اينکه مي‌خواهد غضب خود را نشان دهد و قدرت خويش را نمايان سازد، ظروفِ مورد غضب را که براي هلاکت آماده شده‌اند، با بردباري بسيار تحمل کند، تا بتواند عظمت جلال خود را بر ظروف مورد رحمت معلوم گرداند  ظروفي که آنان را پيشاپيش براي جلال آماده کرده است روميان 9:‏18-‏23
زيرا پيش از آفرينش جهان، ما را در وي بر گزيد تا در حضورش مقدس و بي‌عيب باشيم  افسسيان 1:‏4
«شما نبوديد که مرا بر گزيديد، بلکه من شما را بر گزيدم و مقرر داشتم…» يوحنا 15:‏16
«چون غير يهوديان اين را شنيدند، شادمان شدند و کلام خداوند را حرمت داشتند، و آنان که براي حيات جاويد تعيين شده بودند، ايمان آوردند    اعمال 13:48
زيرا دعوت‌شدگان بسيارند، اما برگزيدگان کم    متي 22:14
در اين زمينه، مي‌توان به ايمان آوردن پولس نيز اشاره کرد. او به انتخاب آزاد خود ايمان نياورد  بلکه خدا او را بر گزيد و بر او ظاهر شد و او را به ايمان هدايت کرد. خودش در اين زمينه مي‌فرمايد: «اما چون خشنودي او که مرا از بطن مادرم وقف کار خود کرد و به‌واسطه فيض خود مرا فرا خواند
در اين بود که پسر خود را در من آشکار سازد…» غلاطيان 1:‏15-‏16
آياتي در باره آزادي انتخاب«زيرا خدا جهان را آنقدر محبت کرد که پسر يگانه خود را داد تا هر که به او ايمان آوَرَد هلاک نگردد، بلکه حيات جاويدان يابد.» يوحنا 3:‏16«هر که تشنه است، نزد من آيد و بنوشد.» (يوحنا 7:‏37). در اين زمينه به تمام آياتي در انجيل يوحنا بايد مراجعه کرد که عبارت «هر که» در آنها به‌کار رفته است
خدا نمي‌خواهد کسي هلاک شود، بلکه مي‌خواهد همگان به توبه گرايند.» دوم پطرس 3:‏9
«بياييد نرد من، اي تمام زحمتکشان و گرانباران، که من به شما آسايش خواهم بخشيد.» متي 11:28
در اين زمينه، بايد به آزادي انتخاب آدم و حوا اشاره کرد. اگر ايشان صاحب اراده و انتخاب آزاد نبودند، خدا ايشان را در زمينه نخوردن ميوه آن درخت هشدار نمي‌داد. اگر تصور کنيم که اراده ازلي خدا اين بود که ايشان گناه کنند، در اين صورت، خدا را عامل و منشأ گناه مي‌سازيم. همچنين بايد به آزادي اراده قوم اسرائيل در مرز کنعان توجه بکنيم. ايشان مي‌توانستند به وعده خدا ايمان داشته باشند و ظرف سه ماه بعد از خروج از مصر، وارد کنعان شوند. اما ايشان بي‌ايماني را انتخاب کردند و چهل سال در بيابان سرگردان شدند. کسي به خود جرأت نمي‌دهد که خدا را مسبب بي‌ايماني و سرگرداني ايشان تلقي کند. در ضمن، اگر انسان داراي انتخاب آزاد نبود، اين همه نصايح رسالات براي چه مي‌بود؟ اگر مطمئن باشيم که ما جزو برگزيدگانِ ازلي هستيم و نجات نهايي ما قطعي است  هر طور هم زندگي کنيم بر نجات ما اثري نخواهد داشت
نتيجه‌گيريهاي مسيحيانمسيحيان در طول تاريخ دوهزارساله خود نتيجه‌گيريهاي مختلفي از اين آيات و اشارات کرده‌اند  مسيحيت در قرون اوليه، به آزادي اراده انسان اعتقاد داشت. گرچه بعضي از پدران کليسا مسأله جبر و برگزيدگي ازلي را مطرح کردند، اما اين نظر مورد تأييد شوراهاي کليسايي قرار نگرفت  امروزه، کليساهاي کاتوليک و ارتودُکس که دنباله‌روِ سنت قديمي مسيحيت هستند به آزادي اراده انسان عقيده دارند
اما پس از نهضت مارتين لوتر در قرن شانزدهم، يکي ديگر از پيشگامان نهضت اصلاحات به نام ژان کالوَن در همان دوره، اعتقاد به برگزيدگي و تعيين ازلي را تعليم داد و امروزه اکثر کليساهاي پروتستان پيروِ نظر او هستند. طبق تعليم کالوَن، خدا پيش از آفرينش جهان، عده‌اي را براي نجات بر گزيد و عده‌اي را براي هلاکت. اراده انسان در اثر سقوط چنان تباه شده که خودش قادر به انتخاب ايمان نيست. اين فيض خدا است که برگزيدگان را به‌سوي نجات هدايت مي‌کند و اين فيض مقاومت‌ناپذير است. چنين فيضي نصيب کساني که براي هلاکت تعيين شده‌اند نمي‌شود. کفاره مسيح نيز تنها براي برگزيدگان کارآيي دارد. برگزيدگان که در اثر فيض مقاومت‌ناپذير خدا نجات مي‌يابند در امنيت ابدي ساکن هستند و هيچ گاه نجات خود را از دست نمي‌دهند
اما در قرن هفدهم، يک عالم الهيات هلندي به نام هاکوبوس آرمينيوس بيشتر به سمت نظريه سنتي کليسا گرايش پيدا کرد و در محافل پروتستان به تعليم اراده و انتخاب آزاد انسان پرداخت. او آيات مربوط به تعيين ازلي نجات‌يافتگان را رد نمي‌کرد، اما آنها را در پرتوِ تعليم پطرس رسول در رساله اول، 1:‏2 مورد توجه قرار مي‌داد که به «پيشداني خدا» اشاره مي‌کند. يعني اينکه چون خدا «از پيش مي‌دانست» چه کساني ايمان مي‌آورند، نام آنان را از ازل در دفتر حيات خود ثبت کرد و ايشان جزو برگزيدگان شدند
تذکري در باره نظرات کالون و آرمينيوساما در هر دو نظرِ کالون و آرمينيوس ايرادي وجود دارد. اين دو نظر گرچه بر اساس آياتي از کتاب‌مقدس هستند، اما يک نکته را از نظر دور مي‌دارند و آن اينکه خدا اساساً در بُعد زمان قرار ندارد. يعني اينکه براي خدا پيش يا پس مفهومي ندارد کدام «از پيش»؟ مگر براي خدا گذشته و حال و آينده وجود دارد؟ براي خدا همه چيز حي و حاضر است. خدا در بُعد زمان قرار ندارد که بخواهد کساني را «از پيش» براي نجات يا هلاکت تعيين کند، يا «از پيش بداند» چه کساني ايمان مي‌آورندآشتي ميان دو نظردر دهه‌هاي گذشته، عده‌اي از پيروان کالون نظر او را تعديل کرده‌اند و اظهار مي‌دارند که انسان داراي آزادي اراده و انتخاب است، اما خدا اراده آزاد او را به‌شکلي بر مي‌انگيزد که ايشان نجات را انتخاب کنند. به اين تعليم مي‌گويند آموزه کالوينيسم معتدل
سؤال ديگري که در اينجا مطرح مي‌شود اين است که آيا همه کساني که «اظهار ايمان» مي‌کنند و به کليسا مي‌پيوندند جزو «برگزيدگان» هستند؟ اگر هستند، پس چرا بعضي از آنان بعد از مدتي ايمان خود را انکار مي‌کنند و در بي‌ايماني از دنيا مي‌روند؟ پاسخ کالوينيسم اين است که ايشان از ابتدا از «ايمان نجات‌بخش» برخوردار نبودند. ايمان ايشان اصيل نبود. در اين زمينه، مي‌توان به مَثـَل گندم و کرکاس اشاره کرد. اما پاسخ آرميني‌ها به اين سؤال اين است که ايشان ايمان آوردند و بعد لغزش خوردند. با توجه به پاسخ هر دو مکتب به اين سؤال، پي مي‌بريم که در واقع گويا هر دو طرف همان نکته را به‌نوعي به دو طريق مختلف مطرح مي‌سازند. شايد بتوان گفت که هر دو به‌نوعي به اين نتيجه مي‌رسند که همه کساني که امروزه اظهار ايمان مي‌کنند، ممکن است روزي منکر ايمان شوند. در واقع، اين دو نظر، از دو ديدگاه متفاوت به قضيه‌اي واحد مي‌نگرند
سوء درک کالوينيسمگاهي اوقات ديده مي‌شود که حتي معلمين کالوينيست هم عقيده خود را اشتباه مطرح مي‌سازند. امنيت ابدي نجات برگزيدگان به اين معني نيست که همه کساني که اظهار ايمان مي‌کنند، جزو «برگزيدگان» هستند، چرا که همان گونه که گفتيم، ممکن است کسي که امروز اظهار ايمان مي‌کند، از «ايمان نجات‌بخش» يا ايمان اصيل برخوردار نباشد. اين آن چيزي است که کالون اظهار مي‌دارد و بايد آن را درست درک کرد
در ضمن، امنيت ابدي برگزيدگان به معني بي‌مبالاتي و زندگي بي‌بند و بار نيست. پطرس رسول مي‌فرمايد: «پس اي برادران هر چه بيشتر بکوشيد تا فراخواندگي و برگزيدگي خويش را تحکيم بخشيد، چرا که اگر چنين کنيد، هرگز سقوط نخواهيد کرد.» (دوم پطرس 3:‏10). مفهوم اين آيه بسيار روشن است، زيرا مي‌گويد که گرچه عده‌اي برگزيده شده‌اند، اما ايشان بايد برگزيدگي خود را ثابت کنند تا سقوط ننمايند
نتيجهاز آنجا که هر دو نظر در کتاب‌مقدس ذکر شده، نمي‌توان هيچ ‌يک را رد کرد. اما با توجه به اينکه خدا در بُعد زمان نيست، مي‌توان هر دو را درک کرد. بايد نهايت تلاش خود را بکنيم تا دعوت و برگزيدگي خود را ثابت کنيم، زيرا در غير اين صورت، ثابت کرده‌ايم که جزو برگزيدگان نيستيم. در اينجا، هم حاکميت خدا را مد نظر قرار داده‌ايم و
هم آزادي اراده انسان را

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۴, جمعه

روح‌القدس


و اينک مي‌رسيم به پاراگراف سوم اعتقادنامه نيقيه که باز با عبارت «من ايمان دارم» آغاز مي‌شود. مي‌گويد: «من ايمان دارم به روح‌القدس که خداوند و بخشنده حيات است که از پدر و پسر صادر مي‌گردد و او را با پدر و پسر يک پرستش و يک جلال است. او از طريق پيامبران سخن گفته است

روح‌القدس کيست
کتاب‌مقدس توضيح نمي‌دهد که روح‌القدس کيست، بلکه فقط وجود او را همچون شخص سوم تثليث بديهي مي‌شمارد. کتاب‌مقدس او را شخص معرفي مي‌کند، نه يک نيرو. طبق اين اعتقادنامه، روح‌القدس از پدر و پسر صادر مي‌گردد
يوحنا 14:‏26؛ اعمال 2:‏33

در پيدايش 1:‏2، ذکر شده که «روح خدا سطح آبها را فرو گرفت.»، اما توضيح نمي‌دهد که او کيست. وليکن از اشارات بعدي کتاب‌مقدس به روح‌القدس، مشخص مي‌شود که او وجودي است الهي و همذات با خداي پدر. در بعضي جاهاي عهدجديد نبوت‌هايي که در عهدعتيق از زبان خدا جاري شده، به روح‌القدس نسبت داده شده است، و همين مؤيد الوهي بودن او است (مثلاً اعمال 28:‏25؛ عبرانيان 10:‏15). پولس نيز در اول قرنتيان 2:‏‏10-‏11 مي‌فرمايد که خدا حقايق روحاني را توسط روح‌القدس بر ما آشکار فرموده، «چرا که روحْ همه چيز، حتي اعمال خدا را نيز مي‌کاود. زيرا کيست که از افکار آدمي آگاه باشد جز روح خود او که در درون اوست؟ بر همين قياس، فقط روح خداست که از افکار خدا آگاه است.». مسيح، پس از قيامش، به شاگردانش امر فرمود که نزد همه ملت‌ها رفته، ايشان را شاگرد سازند و آنان را به نام پدر و پسر و روح‌القدس تعميد دهند (متي 28:‏‏19؛ نيز ر.ک. دوم قرنتيان 13:‏14). همه اينها گواه است بر اينکه روح‌القدس وجودي است الوهي و شخص سوم از تثليث مقدس. در فصل بعد، در باره تثليث بحث خواهيم کرد


کار روح‌القدس
-روح‌القدس نگهدارنده خلقت است. در پيدايش 1:‏2 مي‌بينيم که او به جهاني که در آب غوطه‌ور بود نظم مي‌بخشد. همچنين در مزمور 104:‏30 مي‌خوانيم که روح‌القدس عاملي است براي بقاي خلقت.

-روح‌القدس الهام‌بخش انبيا بوده است. هر آنچه انبيا و رسولان مي‌نوشتند تحت الهام مستقيم روح‌القدس بوده است. پطرس رسول مي‌فرمايد: «زيرا وحي هيچگاه به اراده انسان آورده نشد، بلکه آدميان تحت نفوذ روح‌القدس از جانب خدا سخن گفتند.» (دوم پطرس 2:‏21). به همين دليل است که در اعتقادنامه آمده که «او از طريق پيامبران سخن گفته است

-نکته بسيار مهم ديگر اين است که آنچه در انسان باعث مي‌شود که ايمان بياورد، روح‌القدس است. خداوند ما عيسي مسيح در گفتگويي که با نيقوديموس داشت (يوحنا 3:‏5-‏9) فرمود که انسان تا از روح‌القدس مولود نگردد، ملکوت خدا را نخواهد ديد. در اول قرنتيان 12:‏3 نيز مي‌خوانيم که انسان بدون عامليت روح‌القدس نمي‌تواند عيسي را خداوند بخواند

-روح‌القدس جمع ايمانداران را به سوي جميع راستي هدايت مي‌کند (يوحنا 16:‏13). به همين دليل است که رسولان مسيح در نخستين شوراي کليسايي (اعمال فصل 15)، تصميماتي گرفتند و آن را «مصلحت ما و روح‌القدس» خواندند  اعمال 15:‏28

-روح‌القدس بر مسيح شهادت مي‌دهد (يوحنا 15:‏26) و او را جلال مي‌بخشد (يوحنا 16:‏14). او اين کار را امروزه از طريق عطاهايي که به کليسا مي‌دهد و خدماتي که از طريق آن به‌انجام مي‌رساند تحقق مي‌بخشد

-روح‌القدس به‌راستي صاحب و هادي کليسا است. اين امر را در تمام کتاب اعمال رسولان مشاهده مي‌کنيم. شايد بارزترين آيه در اين زمينه، اعمال 20:‏28 باشد که مي‌فرمايد: «مراقب خود و تمامي گله‌اي که روح‌القدس شما را به نظارت بر آن بر گماشته است باشيد

-و بالاخره به کاري مي‌رسيم که روح‌القدس در زندگي ايمانداران انجام مي‌دهد. روح‌القدس از جانب خداي پدر و پسر خدا در وجود ايمانداران ساکن مي‌شود و تسلي‌دهنده يا مدافع ايشان است (يوحنا 14:‏16). او در ايمانداران زندگي مي‌کند (يوحنا 14:‏17) و ايشان را تعليم مي‌دهد  يوحنا 14:‏26



به اين ترتيب، مي‌توان گفت که روح‌القدس آن بخشي از وجود خدا است که ما با او سر و کار داريم. پدر در آسمان است و کسي هرگز او را نديده است، اما پسر خدا که در آغوش او است، او را بر ما ظاهر کرد و ما از طريق او خداي پدر را شناختيم (يوحنا 1:‏18). يوحنا مي‌فرمايد: «حيات ظاهر شد؛ ما آن را ديده‌ايم و بر آن شهادت مي‌دهيم. ما حيات جاويدان را به شما اعلام مي‌کنيم که با پدر بود و بر ما ظاهر شد. ما آنچه را ديده و شنيده‌ايم به شما نيز اعلام مي‌کنيم تا شما نيز با ما رفاقت داشته باشيد.» (اول يوحنا 1:‏2-‏3). مسيح به آسمان باز گشت و به دست راست خدا نشسته است. اما او اکنون از طريق روح‌القدسش با ما مشارکت دارد. روح‌القدس آن جزئي از وجود خدا است که در جهان و در ميان مردم و در دل ايمانداران از جانب خداي پدر و پسر خدا فعال است. هر گاه حضور خدا را احساس کنيم، در واقع حضور روح‌القدس را احساس کرده‌ايم. سر و کار و ما در اين عصر در واقع با او است. اوست که از جانب پدر و پسر در جهان، در ميان مردم، و در دل مؤمنين کار مي‌کند

از اين رو، ترتيب درست دعا اين است که به قوت روح‌القدس، به نام عيسي مسيح، يعني با اجازه‌اي که خون او به ما مي‌دهد، خطاب به خداي پدر دعا کنيم. اما اگر خطاب به مسيح يا روح‌القدس نيز دعا کنيم، خطا نکرده‌ايم. براي همين است که اعتقادنامه مي‌گويد:  او را با پدر و پسر يک پرستش و يک جلال است

پدر پسر را فرستاد تا خود را بر ما بشناسند. پسر نيز روح‌القدس را از پدر دريافت کرد و بر ما ريخت. روح‌القدس پسر را جلال مي‌بخشد و بر او شهادت مي‌دهد تا او را بشناسيم. وقتي عيسي را شناختيم، او ما را به سوي پدر هدايت مي‌کند تا در نهايت پدر جلال يابد و او کل در کل باشد  اول قرنتيان 15:‏28



پري روح‌القدس

اولاً بايد يادآوري کنيم که هيچ کس بدون عمل روح‌القدس نمي‌تواند به مسيح ايمان بياورد و تولد تازه بيابد. اين را در بخشهاي قبلي همين فصل تذکر داديم. به اين ترتيب، مي‌توان با قطع و يقين گفت که همه ايمانداران واقعي که ايمان نجات‌بخش را يافته‌اند، در اثر عمل روح‌القدس نجات يافته‌اند و روح‌القدس را دارند. اينکه ايمانداري عضو کليسا يعني خانواده الهي مي‌گردد، کار روح‌القدس است. پولس رسول مي‌فرمايد: «زيرا همه ما، چه يهود و چه يوناني، چه غلام و چه آزاد، در يک روح تعميد يافتيم تا يک بدن را تشکيل دهيم؛ و همه ما از يک روح نوشانيده شده‌ايم.» (اول قرنتيان 12:‏‏13). توجه بفرماييد که پولس مي‌فرمايد «همه ما»، نه تنها کساني که عطاي تکلم به زبانها را دريافت داشته‌اند

اما نبايد به اين عمل اوليه روح‌القدس اکتفا کنيم که سبب مي‌شود ايمان بياوريم و عضو بدن مسيح گرديم. کتاب‌مقدس بارها ما را اندرز داده تا دائماً از روح‌القدس پر باشيم و کنترل زندگي خود را به دست او بسپاريم (روميان 8:‏14؛ غلاطيان 5:‏16؛ افسسيان 5:‏18). اگر مي‌خواهيم بدانيم که از روح‌القدس پر هستيم يا نه، بايد به زندگي خود نگاه کنيم. کسي از روح‌القدس پر است که زندگي‌اش در اطاعت از کلام خدا سپري شود. پولس مي‌فرمايد: «زيرا آنان که از روح خدا هدايت مي‌شوند، پسران خدايند.» (روميان 8:‏14). تولد تازه از روح‌القدس کافي نيست؛ بايد زندگي‌مان دائماً تحت کنترل و هدايت او باشد. اما کنترل و هدايت از روح‌القدس به اين معني نيست که خودمان کنترلي بر زندگي خود نداشته باشيم. ما مانند ديوزدگان نمي‌شويم تحت تسخير ديو در مي‌آيند و کنترلي بر خود ندارند. ما با اراده آزاد، کنترل زندگي خود را به دست روح‌القدس مي‌سپاريم

پري از روح‌القدس دست خودمان است. اين بستگي به اطاعت ما از کلام خدا دارد؛ بستگي به ميزان اشتياق ما دارد. وقتي زندگي‌مان تحت کنترل و هدايت روح‌القدس قرار گرفت، اين ثمرات از ما سر خواهد زد: محبت، شادي، آرامش، صبر، مهرباني، نيکويي، وفاداري، فروتني و خويشتنداري (غلاطيان 5:‏22-‏23). اما اگر يکي از اين عوامل در زندگي ما ديده شود، مشخص مي‌گردد که زندگي‌مان تحت کنترل و هدايت نفس اماره ما است: بي‌عفتي، ناپاکي، هرزگي، بت‌پرستي و جادوگري؛ دشمني، ستيزه‌جويي، رشک، خشم؛ جاه‌طلبي، نفاق، دسته‌بندي، حسد؛ مستي و عياشي (غلاطيان 5:‏19-‏21). کاش همه ما کنترل زندگي خود را در اطاعت از کلام خدا به روح‌القدس بسپاريم



عطاياي روح‌القدس

پولس رسول در رساله اول قرنتيان، فصل‌هاي 12 تا 14 به‌تفصيل به مسأله عطاياي روحاني مي‌پردازد. از فحواي اين سه فصل چنين بر مي‌آيد که عده‌اي از مسيحيان قرنتس تصور مي‌کردند عطاي تکلم به زبانها مهم‌ترين عطيه است و اگر کسي به زبانها سخن نگويد شخصي روحاني نيست. پولس به شکلي مبسوط در فصل 12 شرح مي‌دهد که عطايا مختلف است. بخشنده عطايا روح‌القدس است و اوست که بر حسب اراده خود به هر کس عطيه‌اي مي‌بخشد، آن هم براي منفعت همگان نه شخص خودش (12:‏7، 11). عطاي تکلم به زبانها تنها يکي از عطايا است و همه از آن برخوردار نيستند (12:‏‏27-‏30). تازه عطاي تکلم به زبانها به بقيه اعضاي کليسا نفع نمي‌رساند، بلکه فقط به خود شخص 14:‏4-5

همچنين بايد توجه داشت که عطاياي روح‌القدس محدود به 12:‏8-‏10 نمي‌شود. در 14:‏26 و روميان 12:‏6-‏8 و اول پطرس 4:‏10 به عطاهاي ديگر نيز اشاره شده است

وظيفه شخص مسيحي اين است که با اطاعت و اشتياق، از روح‌القدس پر بوده، مشتاق خدمت به کليسا باشد. در اين صورت، روح‌القدس بر حسب اراده خود (اول قرنتيان 12:‏7 و 11) عطايي به او خواهد بخشيد تا بتواند براي بناي کليسا مفيد واقع شود

کفر به روح‌القدس
مسيح فرمود: «هر که سخني بر ضد پسر انسان گويد آمرزيده شود، اما هر که بر ضد روح‌القدس سخن گويد، نه در اين عصر و نه در عصر آينده، آمرزيده نخواهد شد.» (متي 12:‏32). در مسيحيت، کفر به روح‌القدس گناهي است نابخشودني. اکنون که به همه کارهاي روح‌القدس اشاره کرديم، مشخص است که اوست که از جانب خداي پدر و پسر خدا بر زمين و در زندگي ما کار مي‌کند. پس اگر کسي به او کفر گويد، در واقع تنها عاملي را که مي‌تواند باعث توبه و ايمان آوردن او، و در نتيجه دريافت تولد تازه گردد، رد کرده است و ديگر به هيچ روي نمي‌تواند بخشوده شود

اما خيلي دشوار است که تشخيص دهيم چه کسي به روح‌القدس کفر گفته است و اينکه کفر به روح‌القدس دقيقاً چه عملي است، زيرا در کلام خدا توضيح بيشتري در اين مورد داده نشده است. پس بهتر است زود دست به قضاوت نزنيم؛ نه خود را محکوم کنيم به اين گناه، و نه ديگران را.

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

همسر قائن که بود؟ آیا قائن با خواهرش ازدواج کرده بود؟

‎Christian Apologetics دفاعیات مسیحی‎'s photo.
کتاب مقدس بارها گزارش می دهد که آدم و حوا نخستین انسان هایی بوده اند که آفریده شدند (اعمال رسولان فصل 17 آیه 26، اول قرنتیان فصل 15 آیات 45، 47). حوا مادر زندگان نامیده شد (پیدایش فصل 3 آیه 20).
اگر انسان های دیگر در آن دوران می زیستند، چرا خدا حوا را از دنده آدم آفرید (پیدایش فصل 2 آیات 18، 21- 22)؟ وقتی آدم برای اولین بار حوا را دید، چنین گفت:"این مانند خود من است. استخوانی از استخوان هایم و قسمتی از بدنم" (فصل 2 آیه 23).
قائن اولین فرزند آدم و حوا بود (پیدایش فصل 4 آیه 1). اما کتاب مقدس در مورد تولد دقیق دختران گزارشی نمی دهد. فقط به این جمله بسنده می کند:"آدم بعد از تولد شیث 800 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد. او در سن 930 سالگی مرد" (فصل 5 آیات 4- 5). از سوی دیگر، وقتی آدم 130 ساله بود، پسرش شیث به دنیا آمد (فصل 5 آیه 4).
کتاب مقدس نمی گوید که شیث سومین پسر آدم بود. بنابراین می توان حدس زد که آدم به هنگام تولد شیث، دختر یا دخترانی داشته است. بعد از قتل هابیل، کتاب مقدس می گوید که چندی بعد همسر قائن حامله شد (فصل 4 آیه 17). به عبارت دیگر، قائن به هنگام جنایت، متاهل بوده است.
قائن بعد از قتل هابیل می ترسید و احساس تقصیر می کرد. او به خدا گفت:"هر که مرا ببیند، مرا خواهد کشت" (پیدایش فصل 4 آیه 14). اشاره قائن به سایر فرزندان آدم و حوا بود. اگر او می توانست برادرش را بکشد، پس اعضای خانواده اش هم می توانستند او را به قتل برسانند.
در آن زمان حق انتخاب همسر بسیار محدود بود و خداوند حکمی مبنی بر ممنوعیت ازدواج با خویشاوند نزدیک را صادر نکرد. ابراهیم نیز طبق سنت آن روزگار با ناخواهری خود (ساره) ازدواج کرد. صدها سال بعد خداوند قانونی را وضع کرد که طبق آن ازدواج با خویشاوند نزدیک ممنوع گردید (لاویان فصل 18 آیات 6- 18). در دوران موسی، تعداد زنان و مردان قوم اسرائیل بیش از صدها هزار نفر بود و مانند روزگار قائن، ازدواج با خویشاوند نزدیک امری مهم برای بقاء بشر محسوب نمی گردید.
کارشناسان معتقدند که نمی توان به طور قطع و یقین اظهار داشت که قائن با خواهرش ازدواج کرده، شاید قائن دختر برادر یا دختر خواهرش را به عنوان همسر برگزیده بود.
کتاب مقدس دقیقا مشخص نکرده که وقتی قائن برادرش هابیل را کشت چند ساله بود (پیدایش فصل 4 آیه 8). از آن جائی که هردو به گله داری و زراعت مشغول بودند، احتمالا کاملا بالغ بوده و خانواده داشتهاند. به طور قطع، آدم و حوا فرزندان دیگری غیر از هابیل و قائن داشتهاند (پیدایش فصل 5 آیه 4).
دلیل بروز ناهنجاریهای ژنتیکی در ازدواج های خویشاوندی این است که وقتی دو شخص خویشاوند (خواهر و برادر) با هم ازدواج میکنند، احتمال بروز نقص های ژنتیکی بیشتر میشود، چون والدین دارای نقص های ژنتیکی یکسان هستند. وقتی در ازدواج نسبت فامیلی برقرار نباشد، احتمال داشتن نقص های ژنتیکی یکسان نزد والدین بسیار کم میشود.
درطول قرون متمادی، با افزایش و توسعه نقص های ژنتیکی از نسلی به نسل دیگر ، کـــدهای ژنتیکی بطور فزایندهای آلوده شدهاند. اما آدم و حوا هیچ نقص ژنتیکی نداشتند.
همین مسئله باعث شده بود که آن ها و چند نسل از آن ها نیز بسیار سالم تر از ما (نسل کنونی) باشند. حتی اگر آدم و حوا و فرزندان آنان چند نقص اندک ژنتیکی نیزمی داشتند، باز هم ازدواج خویشاوندی در میان آنان از امنیت بیشتری برخوردار بود. شاید تصور این که همسر قائن خواهرش بوده است غریب و رقت بار باشد، اما از آن جائی که در ابتدا خداوند خلقت انسان را با یک مرد و یک زن آغاز نمود، نسل دوم هیچ انتخابی جز ازدواج خویشاوندی نداشت.
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ