تعميد روح يعني چه ؟
مقدمه
تکلم به زبانها پديدهاي است که امروزه مسيحيان از هر فرقه و شاخهاي با آن آشنايي دارند. آناني که به زبانها تکلم ميکنند، معتقدند که برکتي خاص را طبق "تعليم صريح" کتابمقدس از خدا دريافت داشتهاند؛ آناني که چنين تجربهاي را ندارند، يا خود را از اين برکتي خاص محروم ميشمارند، يا آن را تحقير ميکنند، يا شيطانياش بهحساب ميآورند. به هر حال، واقعيت اين است که مسأله تکلم به زبانها براي مسيحيتِ روزگار ما تبديل به معضلي شده که بايد پاسخي براي آن يافت
هدف ما در اين مقاله اين است که پيش از هر چيز، از تعليم کتابمقدس در اين زمينه دقيقاً آگاهي بيابيم، اما تا آنجا که ممکن است، بهدور از تعصب و بهدور از افراط و تفريط، که اميدواريم خدا در اين امر ما را هدايت فرمايد و مؤيد سازد. سپس ميکوشيم به اين امر بپردازيم که آيا معتقدان به امر تکلم به زبانها در ادعاهاي خود محق هستند يا نه؛ و اگر هستند، تا چه حد
پيروان نهضتهاي پنطيکاستي و کَريزماتيک بهگونهاي راسخ بر اين باورند که آنچه ميکنند، دقيقاً ادامه راه رسولان و کتاب اعمال رسولان و کلاً مسيحيت دوره عهدجديد است. لذا بهترين نقطه آغاز اين است که تعليم کتابمقدس، خصوصاً عهدجديد را در اين زمينه، مورد بررسي و مداقه قرار دهيم
طرح مسأله
در کتاب اعمال رسولان، در سه مورد مشخص ذکر شده که مسيحيان اوليه، بههنگام دريافت روحالقدس، به زبانهاي بيگانه سخن ميگفتند. به شهادت تاريخ کليسا، اين پديده تا حدود اواخر عهد رسولان و نيز قرن اول ميلادي ادامه داشت، اما از قرن دوم ميلادي بهتدريج از ميان رفت. تا اينکه در سالهاي نخستين قرن بيستم، بين سالهاي 1901 تا 1909، نهضت جديدي از لوسآنجلس در آمريکا بهوجود آمد که اين عقيده را ترويج ميکرد که هر ايماندار بايد تجربه ديگري علاوه بر تجربه توبه و ايمان و غسل تعميد بهدست آورد، بهنام "تعميد روحالقدس" که يگانه نشانه آن، تکلم به زبانها است. اين نهضت که بر تقدس و بشارت تأکيد زيادي ميگذارد، خيلي سريع در سراسر جهان انتشار يافت و به نهضت پنطيکاستي مشهور گشت
در دهههاي 60 و 70 قرن بيستم، اين نهضت به کليساهاي سنتي، نظير کليساي انگليکن و کاتوليک راه يافت. امروزه در ميان کاتوليکها، تعداد بسياري از مسيحيان، ضمن پايبندي به عقايد سنتي خود، اين پديده را نيز تجربه کردهاند. در دهههاي 80 و 90 قرن بيستم نيز جريانات جديدي بهوجود آمد، نظير "نهضت وينيارد"، که معتقد به عطاهاي روحالقدس، از جمله تکلم به زبانها، ميباشند، اما تکلم به زبانها را يگانه نشانه تعميد روحالقدس بهشمار نميآورند، بلکه آن را صرفاً يکي از عطاهاي روحالقدس (مذکور در اول قرنتيان 12-14) ميدانند
در نتيجه، بايد از هماکنون اين دو نهضت را از يکديگر متمايز کنيم: يکي نهضت پنطيکاستي است که معتقد است که ايمانداران بايد برکت دومي را بهنام تعميد روحالقدس تجربه کنند که يگانه نشانه آن، تکلم به زبانها است؛ ديگري انواع نهضتهاي کَريزماتيک است که معتقدند که ايمانداران ميتوانند امروزه انواع عطاهاي فوقطبيعي روحالقدس، از جمله زبانها، را تجربه کنند. در نظر اينها، تکلم به زبانها، يگانه نشانه پري روحالقدس نيست. پيروان اين دو نهضت ممکن است با يکديگر تداخل بيابند
البته نبايد ناگفته بماند که طبق اصول اعتقادي اين نهضتها، هيچ ايمانداري نيست که روحالقدس در او حضور و سکونت نداشته باشد؛ همه اين نهضتها ميپذيرند که هر که به مسيح ايمان ميآورد، در اثر کار الزامآورِ روحالقدس ميتواند به ايمان بيايد. اما اينها معتقد به اينند که ايماندار بايد از "برکت دوم" نيز برخوردار شود
اين نکته را نيز بايد تذکر داد که همه مسيحيان در تمام دورههاي تاريخ کليسا، معتقد به تعميد به روحالقدس بودهاند. اما به شهادت تاريخ کليسا، اين تجربه را همزمان ميدانستند با توبه و ايمان يا با غسل تعميد، يا نهادن دستهاي کشيش بر سر ايماندار بعد از غسل تعميد. امروزه، در کليساهاي سنتي نيز همين روال ادامه دارد. در نتيجه، هيچ فرقه مسيحي را نميتوان يافت که به تعميد روحالقدس اعتقاد نداشته باشد
حال بايد ديد که کتابمقدس در اين زمينه چه ميگويد. آيا واقعاً تکلم به زبانها يگانه نشانه تعميد روحالقدس است؟ آيا ايمانداران بايد امروز نيز مانند زمان رسولان بايد بههنگام دريافت روحالقدس، به زبانها تکلم کنند؟ آيا تکلم به زبانها امري است اساسي و حياتي؟ زبانها چه نقشي در زندگي روحاني ايماندار ايفا ميکنند؟ اين زبانها چه هستند، زبانهاي انساني يا زبانهاي فرشتگان؟
با اين مقدمات، به بحثي تفصيلي در مورد مسأله زبانها در کتابمقدس و در روزگار خود ميپردازيم.
زبانها در کتابمقدس
در عهدعتيق
در عهدعتيق هيچ اشارهاي به "تکلم به زبانها" نشده. اما چند مورد مشخص هست که توجه به آنها به روشن شدن مطالب عهدجديد و تجربه صدر مسيحيت کمک ميکند
نخستين اشاره به عطاي فوق طبيعي که بر اثر ريزش روحالقدس پديد آمد، در کتاب اعداد 11: 23-29 يافت ميشود. در اين ماجرا، مشاهده ميکنيم که 70 نفر از مشايخ قوم اسرائيل در اثر ريزش روحالقدس، شروع به "نبوت" کردند، يعني مطالبي را در ستايش خدا بيان ميکردند که حالتي فوق طبيعي داشت
مورد دوم روشنتر است. شاؤل، نخستين پادشاه قوم اسرائيل، پس از آنکه در نافرماني از خدا گرفتار آمد، کمر به قتل داود بست. او زماني که در تعقيب داود بود، دانست که او در نايوتِ رامه، نزد سموئيل و ساير انبيا بهسر ميبرد. لذا سه دسته قاصد به دفعات مختلف به آنجا گسيل داشت. اما هيچيک از آنها باز نگشتند، چون به محض رسيدن به محل، روح خدا بر آنان ميريخت و ايشان شروع به "نبوت" ميکردند. سرانجام شاؤل خود عازم آن محل شد. وقتي نزديک رسيد، روح خدا بر او نيز ريخت و او شروع به "نبوت" کرد، طوري که با حالتي پشيمان نزد پايهاي سموئيل نبي افتاد. خارقالعاده بودن اين ماجرا از اين امر درک ميشود که شاهدان همگي متعجب شدند که شاؤلِِ شرور نيز نبوت ميکند. براي آنان مسجل بود که گفتههاي ستايشيِ شاؤل در مورد کارهاي عظيم خدا، خارج از توان و تسلط خودِ او ميباشد
در اين دو ماجرا، اشخاصي که روحالقدس بر آنان قرار ميگرفت، به زبان مادري خود "نبوت" ميکردند، يعني مطالبي را در وصف عظمت خدا بيان ميداشتند و او را ميستودند
شايد نکته بسيار مهم در عهدعتيق در مورد زبانها و نبوت و عطاهاي فوقطبيعي روحاني، پيشگويي يوئيل نبي ميباشد که ميفرمايد: "و بعد از آن، روح خود را بر همه بشر خواهم ريخت و پسران و دختران شما نبوت خواهند نمود و پيران شما و جوانان شما رؤياها خواهند ديد. و در آن ايام روح خود را بر غلامان و کنيزان نيز خواهم ريخت" يوئيل 2: 28 و 29
اهميت اين پيشگويي را اينچنين ميتوان بيان داشت. طبق نمونههايي که آورديم (از هفتاد شيخ در روزگار موسي و از شاؤل)، ميتوان گفت که عطيههايي نظير نبوت کردن (بيان امور الهي و ستايش خدا تحت سلطه روحالقدس)، به هر کسي عطا نميشد، بلکه خاص انبيا بود، بگونهاي که اگر کسي بهغير از گروه انبيا نبوت ميکرد، مردم آن را امري غريب ميپنداشتند. اما اينک يوئيل پيشگويي ميکند که روزي فرا خواهد رسيد که پسران و دختران اشخاص معمولي، پيران و جوانان، و غلامان و کنيزان، يعني مردمان از هر جنسيت و طبقهاي، روح خدا را دريافت خواهند کرد و نبوت کرده، رؤيا خواهند ديد، يعني همان کاري که فقط انبيا انجام ميدادند. طبق فرمايش پطرس رسول، اين پيشگويي در روز پنطيکاست جامه عمل پوشيد اعمال 2: 14-21
در عهدجديد: فقط در دو بخش
در هر چهار انجيل، يحيي تعميددهنده خدمت خود را با اين وعده آغاز ميکند که چون آن شخص موعود ظهور کند، او مردمان را "به روحالقدس و آتش تعميد خواهد داد". اما يحيي هيچگاه نفرمود که اين امر عملاً به چه نحو و به چه شکلي تحقق خواهد يافت. تا اينکه عيد پنطيکاست فرا رسيد.
در عهدجديد، دو بخش مشخص وجود دارد که در باره تکلم به زبانها سخن ميگويد. در هيچ جاي ديگري از عهدجديد (به استثناي مرقس 16: 17 که اين آيه هم متعلق به متن اصليِ اين انجيل نيست)، به غير از اين دو بخش، در خصوص تکلم به زبانها بحثي بهعمل نيامده. اين بخشها، يکي کتاب اعمال رسولان است و ديگري، اول قرنتيان فصلهاي 12 تا 14?
امروزه، تمامي مباحثي که در مورد مسأله تکلم به زبانها مطرح ميشود، فقط و فقط مبتني است بر اين دو بخش. اما، در اينجا و از همينجا بايد يک نکته بسيار مهم را تذکر دهيم: زبانهايي که در کتاب اعمال رسولان مطرح است، مربوط ميشود به موضوع دريافت روحالقدس يا "تعميد روحالقدس"؛ اما زبانهايي که در اول قرنتيان 12-14 مطرح است، مربوط به موضوع "عطاهاي روحالقدس" ميشود، و اين موضوعي است کاملاً متفاوت. لذا بايد اين دو بخش (يعني اعمال و اول قرنتيان) را بهطور مجزا بررسي کرد و توجه داشت که موضوع بحث، گرچه هر دو به "زبان" اشاره دارند، کاملاً در عرصههاي متفاوت قرار دارند. پس نخست به بررسي مسأله زبانها در کتاب اعمال رسولان ميپردازيم
زبانها در کتاب اعمال رسولان
در کتاب اعمال رسولان، جمعاً سه بار مستقيماً و صريحاً به رويدادهايي اشاره شده که طي آنها، افراد بههنگام نزول روحالقدس، به زبانها تکلم کردند. اين سه رويداد عبارت است از: روز پنطيکاست (فصل 2)؛ ماجراي کرنيليوس، افسر رومي (فصل 10 و 11)؛ و ماجراي شاگردان يحيي (فصل 19). يک مورد ديگر نيز هست که در آن بهطور غيرمستقيم به تکلم به زبانها اشاره شده است (ماجراي ايمان سامريان، فصل 8). بههنگام بررسي اين بخشها، توجه داشته باشيد که آنها به موضوع نزول روحالقدس براي نخستين بار بر افراد اشاره دارد، يعني همان مقولهاي که تحت عنوان "تعميد روحالقدس" شناخته شده است
مورد نخست: روز پنطيکاست
در روز پنطيکاست، پيروان نزديک عيسي، يعني قاعدتاً تمامي آن 120 نفر (اعمال 1: 15)، "به يک دل در يک جا بودند" که همگي از روحالقدس پر شدند (اعمال 2: 3). نشانه اين امر اينها بود: آوازي از آسمان چون صداي وزيدن بادي شديد شنيده شد؛ زبانههايي شبيه زبانههاي آتش که بر هر يکي از ايشان قرار گرفت؛ سخن گفتن به زبانهاي مختلف بهنوعي که روح بديشان قدرت تلفظ بخشيد (اعمال 2: 2-4). در اين ماجرا، آنچه که موجب حيرت و شگفتي نظارهگران شد، اين بود که ميشنيدند که اين مردمان جليلي، به زبانهاي ايشان "ذکر کبريايي خدا ميکردند" (اعمال 2: 11؛ طبق ترجمه هزاره نو: "مدح اعمال عظيم خدا را ميگويند"). طبق آيات 9 و 10، دستکم مردم يهودي از 13 يا 14 نقطه جهان، شنيدند که پيروان عيسي، اعمال عظيم خدا را به زبان سرزمين ايشان مدح ميکنند
در رويداد روز پنطيکاست، يک نکته بسيار مهم وجود دارد. همانطور که در بخش عهدعتيق بيان کرديم، در روزگار عهدعتيق کساني که عطاي روحالقدس را دريافت ميکردند، به زبانها تکلم نميکردند، بلکه فقط نبوت ميکردند (يعني عظمت خدا را تحت الهام و سلطه روحالقدس بيان ميداشتند). در روز پنطيکاست، ايمانداران به زبانهايي که نميشناختند تکلم کردند و عظمت خدا را بيان داشتند. پطرس رسول، تحت الهام روحالقدس، اين واقعه را (يعني سخن گفتن به زبانها را) برابر دانست با همان نبوتي که يوئيل نبي پيشگويي کرده بود (رجوع کنيد به اعمال 2: 16-18). بهعبارت ديگر، پطرس رسول، اين پديده نوين را (يعني سخن گفتن به زبانها را) مترادف ميدانست با نبوت کردن. زيرا ايمانداران عملاً عظمت خدا را بيان ميداشتند (يعني نبوت ميکردند) اما اين بار به زبانهاي ساير ملل دنيا، نه فقط به زبان مردم يهود. اما در عمل، نقش تکلم به زبانها در اين رويداد، همان نقش و عملکرد نبوت بود، نبوتي از همان دست که آن 70 شيخ در روزگار موسي انجام دادند
در خانه کرنيليوس، افسر رومي
در اين ماجرا (اعمال، فصل 10)، افسري رومي بهدنبال مشاهده رؤيايي، پطرس را به خانه خود دعوت کرد. در همان حال که پطرس مشغول بيان پيام انجيل بود، روحالقدس بر اين افسر "غيريهودي" و همراهان "غيريهودياش" فرود آمد، زيرا پطرس و همراهانش ديدند که ايشان نيز "به زبانها متکلم شده، خدا را تمجيد ميکنند" (اعمال 10: 46؛ طبق ترجمه هزاره نو: "خدا را ميستايند")، يعني درست همان اتفاقي که براي رسولان و پيروان اوليه خداوند عيسي در روز پنطيکاست رخ داده بود (اعمال 10: 47). در اين واقعه، گفته نشده که اين مردم "غيريهودي" به کدام زبانها "خدا را ميستودند"، اما از آنجا که آمده که پطرس و همراهانش "شنيدند" که ايشان به زبانها "خدا را تمجيد ميکنند"، طبيعي است چنين برداشت کنيم که آنان به زبانهايي سخن ميگفتند که براي پطرس و همراهانش قابل درک بود، چرا که در غيراينصورت، از کجا ميدانستند که ايشان مشغول "تمجيد خدا" هستند و نه مشغول "شفاعت" يا "توبه و ندامت براي گناهانشان"؟
شاگردان يحيي
مورد آخر، در اعمال 19: 1-7 يافت ميشود. در اين ماجرا، پولس رسول در شهر افسس اشخاصي را يافت که شاگردان يحيي تعميددهنده بودند. چون ايشان را به تعميد خداوند عيسي غسل تعميد داد و بر آنان دست نهاد، "روحالقدس بر ايشان نازل شد و به زبانها متکلم گشته، نبوت کردند" (آيه 6). در اينجا باز بايد توجه داشت که سخن گفتنِ اين اشخاص به زبانها در حکم "نبوت" شناخته شده، يعني گفتاري در وصف عظمت خدا و ستايش او. پس در واقع، شنوندگان ميتوانستند بفهمند که اين اشخاص مشغول سخن گفتن به زبانهاي ديگر هستند، اما زبانهايي که ايشان ميتوانستند تشخيص بدهند که زبانهاي بشري بوده است، در غير اينصورت از کجا ميدانستند که دارند "نبوت" ميکنند
نتيجهگيري بر اساس اين سه مورد
نتيجهاي که ميتوان گرفت اين است که در کتاب اعمال رسولان، هر گاه ايمانداران عطاي روحالقدس را مييافتند اعمال 10: 45
·به زبانهايي سخن ميگفتند که براي خودشان بيگانه بود،
·اما اين زبانها، زبانهاي شناختهشده بشري بود، نه زبانهاي ناشناخته، مثلاً زبانهاي فرشتگان. آنان کلمات و عبارات تکراري و اصوات نامفهوم ادا نميکردند، بلکه به زبانهاي مختلف مردم دنيا خدا را ستايش و تمجيد ميکردند، طوري که نظارهگراني که با اين زبانها آشنا بودند، ميتوانستند آنها را تشخيص دهند و معناي گفتههايشان را درک کنند و بر آن شهادت بدهند؛ اين زبانها با زبانهاي ناشناختهاي که در اول قرنتيان 12-14 آمده، تفاوت داشت
·درضمن، تکلم به اين زبانها نشان ميداد که ايشان واقعاً عطاي روحالقدس را دريافت داشتهاند (ميتوان ميگفت که بهنوعي نشانه تعميد به روحالقدس بود
? همچنين، به اين نکته نيز بايد در حاشيه توجه داشت که در کتاب اعمال رسولان، هر بار که به تجربه تعميد روحالقدس همراه با تکلم به زبانها اشاره شده، پاي رسولان نيز در ميان بوده است. البته از اين نکته نميتوان با قطع و يقين به اين نتيجه رسيد که اين اتفاق هميشه فقط بهدست رسولان يا با حضور ايشان رخ ميداده است
لااقل تا آنجا که به کتاب اعمال رسولان مربوط ميشود، اين برداشتها صحيح بهنظر ميرسد
تأئيد اين نتيجهگيري از ماجراي سامره
در همين کتاب موردي هست که اين برداشتها را تأکيد ميکند. در فصل هشتم کتاب اعمال، مردم سامره پيام انجيل را پذيرفتند و غسل تعميد گرفتند. وقتي پطرس و يوحنا از اورشليم به سامره رسيدند، بر ايمانداران دست نهادند و ايشان "روحالقدس را يافتند" (آيه 19). در ميان ايمانداران، جادوگر مشهوري بود بهنام شمعون. او از اين امر چنان در حيرت بود که تصميم گرفت با دادن رشوهاي به رسولان، از ايشان اين قدرت را بيابد تا خودش نيز بتواند با نهادن دست بر مردم، ايشان روحالقدس را بيابند. با توجه به حرفه جادوگري و شعبدهبازي شمعون، ميتوان نتيجه گرفت که واقعه سخن گفتن به زبانها از سوي ايمانداران چنان پديده حيرتانگيز و خارقالعادهاي بود که او قادر به تقليد از آن نبود. به اين نکته خوب توجه بفرماييد: اگر ايمانداران به زبانهاي غريبِ غير بشري سخن ميگفتند (يعني اصوات نامفهوم) براي شمعون چقدر ساده ميبود که عدهاي را فراهم آورد و از آنها بخواهد که بهمحض قرار گرفتن دستهاي او بر ايشان، شروع به توليد اصوت نامفهوم کنند و وانمود کنند که دارند مانند ايماندارانِ واقعي "به زبانها" تکلم ميکنند. اما گويا موضوع تکلم به زبانها آنقدر آشکار و قانعکننده بود که هيچکس نميتوانست آن را تقليد کند، حتي با "توليد اصوات نامفهوم " يا مانند کودکان که براحتي ميتوانند وانمود کنند که مثلاً به انگليسي تکلم ميکنند، کاري که اکثر ما در کودکي انجام دادهايم
درضمن، بايد به اين نکته مهم توجه داشت که طبق اين متن، گويا پولس رسول انتظار داشت که اشخاص بههنگام ايمان آوردن و بازگشت، روحالقدس را با نشانهاي مشخص و روشن دريافت دارند
نقش تکلم به زبانها در کتاب اعمال: کمک به توسعه انجيل
آيا تا بهحال از خود پرسيده بوديد که چرا کتاب اعمال رسولان اين سه مورد را ذکر کرده، ميگويد که ايماندارانِ آن روزگار به زبانها سخن گفتند و نبوت کردند؟ چرا لوقا با چنين صراحت و دقتي به موضوع تکلم به زبانها بههنگام تعميد روحالقدس اشاره ميکند؟ آيا هدف او، ارائه تعليم در مورد تکلم به زبانها بود؟
پاسخ را بايد در علت نگارش کتاب اعمال رسولان جستجو کرد. اين کتاب با چه هدفي نوشته شد؟ با مطالعه جدي و عميق کتاب اعمال رسولان، پي ميبريم که لوقا طرحي مشخص را در تمام کتابش دنبال ميکند که همانا تحقق فرمايش خداوند عيسي در 1: 8 ميباشد: "ليکن چون روحالقدس بر شما ميآيد، قوت خواهيد يافت و شاهدان من خواهيد بود، در اورشليم و تمامي يهوديه و سامره و تا اقصاي جهان". و ميبينيم که لوقا چگونه استادانه گسترش و اشاعه مسيحيت را از اورشليم تا به خودِ شهر روم پي ميگيرد. بشارت انجيل از اورشليم تا به روم رسيد. البته اين يکي از علل نگارش کتاب اعمال است، علتي که به بررسي ما مربوط ميگردد
براي شروع بشارت و تأسيس کليسا، خدا مقدر فرموده بود که اين امر را خودش آغاز کند. از اينرو، در روز پنطيکاست کاري خارقالعاده انجام داد. در آن روز، پيام انجيل را براي اولين بار خودش اعلام داشت، بهوسيله زبانهاي مردماني که از سرزمينهاي مختلف در اورشليم جمع بودند. اين دليلي قاطع بود براي شنوندگان. رسولان و ساير شاگردان عيسي، قطعاً به زبانها، خدا را براي فراهم ساختنِ نجات بهواسطه مسيح موعود و تفقد از اسرائيل تمجيد ميکردند و به "ذکر کبريايي خدا" پرداختند. سپس پطرس اين واقعه را بر اساس يوئيل 2: 28-29 تفسير کرد و بشارت عيسي ناصري را اعلام فرمود. بدينسان کليسا، به دست خودِ خدا تأسيس شد
در واقعه دوم، در سامره، براي نخستين بار بشارت به سامريان ميرسيد، يعني به کساني که مورد انزجار يهوديان بودند. در اينجا نيز خدا مستقيما با عطاي روحالقدس بهگونهاي فوقطبيعي تأئيد کرد که سامريان را به ملکوت خود پذيرفته است
همين امر، در مورد بشارت به غيريهوديان نيز صادق است. پطرس رسول گرچه در رؤيا امر يافته بود که غيريهوديان را نجس نشمارد و پيام انجيل را به آنان نيز برساند، اما براي تأئيد عموميِ اين امر، روحالقدس را همراه با پديده فوقطبيعي تکلم به زبانها عطا فرمود تا يهوديان متعصب که به مسيحيت گرويده بودند، يقين بدانند که خدا غيريهوديان را نيز به ملکوت خود پذيرفته است
در مورد شاگردان يحيي در اعمال 19: 1-7 نيز تکلم به زبانها دليلي بود از سوي خدا که ثابت ميکرد خدا نه فقط سامريان و غيريهوديان، بلکه مردمان از هر فرقه و مذهب و مرامي را به ملکوت خود ميپذيرد. درضمن، اعطاي روحالقدس در اين واقعه بهدست پولس رسول، ثابت ميکرد که او رسولي است واقعي، در سطح ساير رسولان (ر.ش. اول قرنتيان 9).
و بدينسان پيام نجاتِ مسيح به نقاط مختلف جهان آن روزگار با چنين "آيات و معجزات و انواع قوات و عطاياي روحالقدس" انتشار يافت. با ديدن نشانهها و قواتي نظير تکلم به زبانها بود که مردمان از هر نژادي به مسيح ايمان ميآوردند و يقين ميدانستند که اين طريقت، از سوي خدا است و بشري نيست. به اين شکل بود که پايههاي کليسا، بر شالودهاي استوار، يک بار براي هميشه بنا شد. تکلم به زبانها در اين ميان، نقشي خارقالعاده ايفا کرد. با بررسي تکتک مواردي که در کتاب اعمال آمده، زبانها در اين کتاب، نقش و کارکردي بشارتي دارد و هدف آن، بناي ايمانداران نبوده است
اهميت ديگر همراه بودنِ تکلم به زبانها با تعميد روحالقدس، اين است که به همگان نشان داده شود که از اين پس، خدا و ملکوت او فقط متعلق به يک قوم خاص، يعني يهوديان، نيست بلکه از آنِ همه مردم، از هر نژاد و قوم و قبيلهاي است. خدا به زبان همه مردم جهان سخن ميگويد
بعد از عهد رسولان، در طول تاريخ
طبق شهادت نوشتههاي پدران کليسا و تاريخ کليسا، تجربه تکلم به زبانها بعد از دوره رسولان بهتدريج کاهش يافت و کمياب شد. يکي از پدران کليسا در قرن دوم، با اندوه اظهار ميدارد که اين عطا چقدر کمياب شده است. خودِ اين امر حاکي از آن است که در عهد رسولان و نيز در قرون اوليه مسيحيت، اعتقاد بر اين بوده که تکلم به زبانه "بههنگام تعميد روحالقدس" پديدهاي فوقطبيعي است که خدا بايد آن را عطا کند، نه آنکه شخص با اصرار و تلاش، در پي کسب آن باشد
جاي هيچ گونه ترديدي نيست که بعد از دوره عهدجديد، در تمام طول تاريخ، کساني بودهاند که بههنگام تعميد روحالقدس، به زبانها تکلم کردهاند. عدهاي ديگري نيز بودهاند که نشانههاي ديگري را بروز دادهاند، نظير احساس شاديِ زائدالوصف، خنده، گريه، احساس خاص حضور خدا، و غيره. اما تکلم به زبانها بهعنوان نشانه تعميد به روحالقدس، بهطور خاص از اوائل قرن بيستم رواج عمومي يافت
زبانها در اول قرنتيان 12-14
اينک نوبت آن رسيده است که مسأله زبانها را در اول قرنتيان فصلهاي 12-14 مورد بررسي قرار دهيم. اين بخش، در کنار اعمال رسولان، يگانه بخشي است که مستقيماً به موضوع زبانها ميپردازد. اما همانگونه که قبلاً بارها اشاره کرديم، در اين بخش، مسأله زبانها، نه بهعنوان نشانه تعميد به روحالقدس، بلکه بهعنوان "يکي از عطاهاي روحالقدس" مطرح است، عطاهايي که بايد طلبيد و روحالقدس آنها را بر حسب صلاحديد خود ميان ايمانداران توزيع ميکند اول قرنتيان 12: 7، 11؛ عبرانيان 2: 4
خلاصهاي از اين سه فصل
پولس رسول رساله اول به قرنتيان را در پاسخ به برخي از سؤالاتي که مسيحيان قرنتس طي نامهاي مطرح کرده بودند، و نيز با شنيدن گزارشي که آورندگان نامه به او داده بودند، نوشت. او در فصلهاي 12-14 به يکي از مشکلات موجود در کليساي قرنتس ميپردازد و به آن پاسخ ميدهد. گويا مشکل کليساي قرنتس اين بوده که براي عطاي تکلم به زبانها بيش از حدِ لازم اهميت قائل بودند و فقط آناني را روحاني ميشمردند که از اين عطا برخوردار باشند.
در پاسخ، پولس نخست شرح ميدهد که
(12: 1-12) همه عطاها از روحالقدس است؛ عطاهاي مختلفي وجود دارد که چند مورد از آنها را نام ميبرد (12 1-12
(12: 13-27) کليسا همچون بدن است که اعضاي مختلف دارد. در کليسا نيز هر عضوي عطايي خاص از روحالقدس دارد؛ همانطور که هيچ عضوي در بدن نميتواند به اعضاي ديگر بينياز باشد، در کليسا نيز هيچ عضوي نميتواند بگويد که به عطاي عضوي ديگر نياز ندارد؛
(12: 28-30) همه از يک عطاي واحد برخوردار نيستند؛ پولس به چند عطاي ديگر اشاره ميکند و ميفرمايد که براي مثال، همه رسول نيستند، همه معلم نيستند، و همه عطاي زبانها را ندارند؛ هر کس عطاي خاصي دارد؛
(13: 1-7) اما با وجود همه اين عطاها، طريق برتري وجود دارد (12: 31)؛ اين طريق برتر، همانا محبت است؛
(13: 8-13) همه عطاها در آن روز که "کامل" ظاهر شود، متوقف خواهد شد؛ آنچه باقي ميماند، محبت است و ايمان و اميد؛ در مقابل اينها، عطاها اموري بچگانه مينمايند؛
? (14: 1-25) اما اگر عليرغم همه اينها، مسيحيان قرنتس براي عطاهاي روحاني چنين غيرتي دارند، لازم است آنها عطاهايي را بطلبند که باعث بناي کل کليسا ميشود (مانند نبوت و ترجمه زبانها)، نه عطايي همچون تکلم به زبانها که فقط باعث بناي شخصي است و حضار در کليسا قادر به درک آن نيستند؛ اگر ايشان در فهم، بالغ بودند، خودشان اين امر را تشخيص ميدادند؛
? (14: 26-33 و 39-40) نهايت امر اين است که در کليسا همه عطاها بايد با نظم و ترتيب و شايستگي بهکار رود؛ افراد بايد عطاي خود را کنترل کنند تا نوبت به همه برسد؛ خصوصاً اگر کسي به زباني سخن ميگويد، اگر ترجمه نميشود، شخص بايد سکوت اختيار کند
نتايج حاصل از اين سه فصل
- زبانهاي مورد اشاره در اين سه فصل، با زبانهاي مذکور در اعمال رسولان فرق دارد؛ اين زبانها عطايي همرديف عطاهاي نبوت و شفا و معجزات و مکاشفه و غيره است که نه بهعنوان نشانه، بلکه براي بناي ايمانداران ديگر (يعني کليسا) از سوي روحالقدس و طبق اراده او عطا ميشوند؛ درضمن قابل درک نيز نيستند (12: 7-11؛ 13: 1-2؛ 14: 2-5، 13، 16-19، 28)؛
- زبانها فقط و فقط يکي از عطاها است، نه مهمترين آنها (12: 1-27)؛
- نبايد در مورد اهميت زبانها افراط کرد (14: 5-25)؛ همه عطاها مورد نياز کليسا است (12: 14-27)؛
- عطاهاي فوقطبيعي روحالقدس بسيار است و محدود به نُه عطاي مذکور در 12: 8-10 نيست؛ در 12: 28 و 14: 27 و نيز در روميان 12: 4-8 نام عطاهاي بيشتري را مييابيم؛
- عطاها را روحالقدس طبق صلاحديد خود، براي بناي کليسا عطا ميکند (12: 7، 11، 18)؛
- هدف از همه عطاها اين است که کليسا بنا شود (12: 7، 11، 14-27؛ 14: 5-6، 12، 19، 26)، نه آنکه شخصي که عطا را دارد، شاد شود يا احساس برکت يا روحاني بودن کند، يا احياناً فخرفروشي کند و مغرور شود؛ يا آن را براي برگزاري نمايش در جلسات بهکار ببرد
در کليساي قرنتس، همه به زبانها سخن نميگفتند (12: 28-30)؛
زبانها فقط باعث بناي فرد است نه کليسا (14: 2-6)؛
- در جلسات کليسايي، اگر کسي به زبانها سخن گويد ولي خودش يا شخص ديگري نتواند آنها را ترجمه کند، او بايد سکوت اختيار کند و "با خود و با خدا سخن گويد" (14: 2-6؛ 28)؛
- افراط در توجه به عطاهاي فوقطبيعيِ روحالقدس گويا عملي است طفلانه! (13: 11-12)؛ بهجاي آن بهتر است بر محبت تأکيد کرد (13: 1-11 و 13)؛
- در کليساي قرنتس، بههنگام کاربرد زبانها، بينظمي و هرج و مرج بهوجود ميآمد. اما کاربرد همه عطاها بايد با نظم و شايستگي باشد و باعث اغتشاش در جمع ايمانداران نگردد؛ به اين منظور، ايمانداران بايد عطاي خود را کنترل کنند (14: 32-33 و 40
مسيحيت اوليه، جامعهاي کريزماتيک
از اول قرنتيان 12-14 و بخشهاي مختلف عهدجديد ميتوان اين برداشت را کرد که مسيحيت نخستين، جامعهاي کريزماتيک بوده است. در اين جامعه، انواع مختلف عطاهاي روحاني مشاهده ميشد، عطاهايي نظير معجزات، شفاها، قوات، نبوت، تکلم به زبانها، و ساير عطاهاي فوقطبيعه روحالقدس. اين عطاها را ميبايست بهغيرت طلبيد اول قرنتيان 14: 1). تکلم به زبانها صرفاً يکي از عطاهاي مختلف بود، نه يگانه عطا
گرچه ميبايست براي اين عطاها دعا کرد و آنها را طلبيد، اما اين بر روحالقدس بود که طبق خواست و صلاحديد خود آنها را به هر کس عطا فرمايد (اول قرنتيان 12: 7، 11، 29-30؛ عبرانيان 2: 4
تکلم به زبانها در روزگار ما
آيا امروز نيز تعميد به روحالقدس بايد با تکلم به زبانها همراه باشد؟
چرا که نه؟ اما به شرط اينکه شرايط مندرج در کتاب اعمال رسولان که مورد بررسي قرار داديم، مشاهده شود، يعني اينکه
- آن را خدا عطا کند، بدون اينکه شخص ايماندار با زور و استغاثه و رنج، در پي آن بکوشد؛باز تکرار ميکنيم، اگر موضوع تکلم به زبانها قرار است "نشانه تعميد به روحالقدس" باشد، نيازي نيست که ايماندار آن را بطلبد. اگر ايماندار در طلب تکلم به زبانها، دست به دعا و اصرار بزند، آنچه که شايد دريافت دارد، "عطاي تکلم به زبانها" خواهد بود، نه تعميد روحالقدس.پس اگر خدا امروز با کسي چنين رفتار کرد و تعميد روحالقدس او را به تکلم به زبانها همراه ساخت، طبعاً بايد بسيار شکرگزار بود. پس ميتوان نتيجه گرفت که تعليم واعظان اوائل قرن بيستم و روزگار ما مبني بر اينکه بايد اين عطا را با دعا و استغاثه "دريافت داشت"، مطلقاً مطابق کتاب اعمال رسولان نيست
- شخص به زبانهاي بشري که لااقل براي بعضي از حضار قابل درک باشد، سخن گويد؛
- تکلم به زبانها، هدف مشخصي را تحقق بخشد، مانند اهدافي که در کتاب اعمال رسولان محسوس است. خدا روحالقدس و تکلم به زبانها را براي تفريح يا نشاط روحاني ما عطا نميکند. هر کار خدا هدفي دارد. امروزه، هدف از تکلم به زبانها بههنگام تعميد به روحالقدس چيست؟ هرگاه خدا ببيند که از اين امر، نتيجهاي مثبت براي ملکوتش حاصل ميشود، يقيناً آن را عطا ميکند، کمااينکه در مواردي نادر، امروزه نيز اين کار را ميکند. اما در اکثريت موارد، زبانهايي که مسيحيان امروز به آن تکلم ميکنند، زبانهاي اعمال رسولان نيست. شايد در بهترين حالت، زبانهايي مشابه با اول قرنتيان 12-14 باشد که به بررسي آن خواهيم پرداخت
نتيجه آنکه امروز نيز چنانچه خدا بخواهد و خدا عطا کند، ايمانداران نيز ميتوانند بههنگام به تعميد روحالقدس به زبانها سخن گويند. در غير اينصورت، هر ايمانداري بههنگام توبه و ايمان، يا بههنگام غسل تعميد و دستگذاري از سوي کشيشان و خادمان کليسا، تعميد به روحالقدس را دريافت ميکند و روحالقدس در زندگي او ساکن شده، او را به جميع راستي هدايت ميکند (يوحنا 14: 16-18، 26؛ 16: 7-15؛ روميان 8: 1-17؛ غلاطيان 5: 16-25). در اين زمينه، در بخشي ديگر سخن خواهيم گفت. تمامي فرقهها و کليساهاي مسيحي در اين زمينه اتفاق نظر دارند
درس کتاب اعمال براي امروز ما
آيا مطابق کتاب اعمال، تعميد به روحالقدس بايد هميشه با اين نشانه تکلم به زبانها همراه باشد؟ کتاب اعمال رسولان شهادت ميدهد که در آن روزگار اينچنين بوده است؛ اما فقط "شهادت" ميدهد (يعني ميگويد که "آنها" چنين کردند)، وليکن حکمي در اين مورد صادر نميکند. در هيچ جاي کتابمقدس و خصوصاً اعمال رسولان، تصريح نشده که تعميد به روحالقدس بايد حتماً با چنين نشانههايي همراه باشد. مفسران معمولاً به اين اصل اعتقاد دارند که مسائلي که در کتابمقدس در موردشان فقط شهادت داده شده، ميتوانند فقط بهعنوان الگو بهکار روند (مثلاً رسم غسل تعميد به روش غوطهور شدن)، نه بهعنوان حکم و قاعده. بهعبارت فنيتر، الگو ارائه ميدهد، نه هنجار. پس آيا ميتوان امروزه به مسيحيان حکم کرد که حتماً بايد به هنگام تعميد به روحالقدس، به زبانها سخن گويند؟
پاسخ اين سؤال را نميتوان از کتابمقدس داد. لذا بايد متوسل به نوشتههاي پدران کليسا و تاريخ مسيحيت قرون اوليه گرديد. هيچ مسيحي آگاهي نميتواند پدران اوليه کليسا (دستکم تا قرن 4 يا 5) را فاقد ايمان اصيل تلقي کند و بگويد که ايشان ايمان و محبت نخستين را ترک کرده بودند. همه فرقههاي مسيحي، اصول اعتقادات سيستماتيک و الهيات خود را مديون اين پدران ميدانند. طبق شهادت اين پدران، تکلم به زبانها از عهد رسولان به بعد فروکش کرد و جز در مواردي نادر مشاهده نميشد. ايشان نيز تلاش و کوششي براي "کسب" آن نميکردند چون يقيناً معتقد به اين بودند که اين عطا را خدا بايد بدهد، نه آنکه خودشان به زور آن را کسب کنند. اما ايشان وجود آن را در روزگار خود يکسره منکر نشدهاند و گزارش کردهاند که در مواردي نادر، اشخاصي به زبانها سخن گفته يا نبوت کردهاند. در قرون بعدي نيز گزارش شده که افراد، بههنگام تقرب به خدا و پر شدن از روحالقدس، نشانههاي ديگري از خود بروز دادهاند، نظير سرازير شدن غير ارادي اشک، گريه، خنده، احساس شادي فوق طبيعي، و غيره.
در نتيجه، نگارنده در نهايت فروتني معتقد است که تعميد روحالقدس همراه با نشانه زبانها، پديدهاي است کتابمقدسي، اما با توجه به واقعيتهاي تاريخ کليسا، نبايد امروز پافشاري کرد که همگان حتماً به اين شکل تعميد روحالقدس را بيابند. بايد حقايق کتابمقدس و واقعيتهاي تاريخ کليسا را به ايمانداران تعليم داد، اما نحوه رخداد اين امر را بهتر است به خدا سپرد. معلمان و واعظان امروز بايد به نوايمانان در باره اهميت نقش روحالقدس در زندگي ايماندار تعليم بدهند، اما نبايد در خصوص دريافت "نشانه" آن متوسل به راههاي غير کتابمقدسي شوند
نگارنده اين مقاله، ايمانداراني را ميشناسد که وقتي روحالقدس بر ايشان فرو ريخت، آزادانه و بدون فشار، هم به زبانها سخن گفتند و هم نبوت کردند و هم آيات عجيبي برايشان رخ داد. خود نگارنده نيز از همين تجربه، بهگونهاي فوق طبيعي و خارقالعاده برخوردار شد. بااينحال، اعتقاد ندارد که در اين مورد بايد ايمانداران را تحت فشار قرار داد. اگر خدا کسي را بههنگام توبه و بازگشت، يا بههنگام غسل تعميد، يا بعداً بههنگام دعا، با چنين تجربهاي سرافراز کرد، بايد خدا را جلال داد. اما باز تکرار ميکنيم، نبايد متوسل به راههاي غير کتابمقدسي شد.
توسل به راههاي غير کتابمقدسي
اما اين راههاي غير کتابمقدسي کدامها هستند؟ همه ما نظاير آن را ديدهايم يا خودمان تجربه کردهايم. يکي از آنها، دستگذاري و فشار و داد و فرياد و قيل و قال واعظان يا خادمان بر شخصي است که قرار است تعميد روحالقدس را بيابد. اين روش را مقايسه کنيد با روش آرام و موقر و مطمئن رسولان در سامره (اعمال 8)، و در افسس (اعمال 19: 1-7
روش ديگر، تحت فشار قرار دادنِ ايماندار است با گفتنِ جملاتي نظير اين: "خود را آزاد بگذار!"؛ "زبانت را آزاد بگذار!"؛ "آهان، آهان، آمد، آمد، بگو، آزاد باش…!"؛ "هر کلمهاي که به زبانت ميآيد بگو؛ نترس…"
و متأسفانه بسياري ديگر، گام به قلمروِ کفرگويي گذاشته، جسارت کرده، به ايماندار ميگويند: "آهان، هر چه من ميگويم، تو هم تکرار کن؛ آهان، همين است، گرفتي، هللوياه!" و بعد، شروع به تکلم به زبانها کرده، از ايماندار ميخواهند همان کلمات را تکرار کنند. شگفتا از اين همه گستاخي و عوامفريبي! همانطور که گفتيم، اين کار کفر است. واعظ گستاخي را به حدي ميرساند که کاري را که خداوندْ روحالقدس بايد انجام دهد، خودش انجام ميدهد. خداوند ببخشايدشان. نظاير اين امر را بسياري از ما به چشم ديدهايم
همچنين، برخي از ايمانداران، تحت فشار واعظ و ساير ايمانداراني که براي او دعا ميکنند، و نيز با شنيدن کلماتي که ديگران به زبانها ميگويند، کلمهاي بيمعني بر زبان ميآورند. ديگران با شنيدن اين کلمه، فرياد شادي بر ميآورند که توانستهاند او را نيز تعميد روحالقدس "بدهند"! اما همين ايماندار، بعد از مدتي، سرخورده، به افراد مورد اعتماد خود اعتراف ميکند که مطمئن نيست آنچه که بر زبان آورده، از روحالقدس بوده يا از خودش. آيا اين است آن موهبتي که خدا در اعمال 2: 28 وعده فرموده است؟
زبانها بهعنوان يکي از عطاهاي روحالقدس
در روزگار ما، عده بسياري هستند که به گونهاي اصيل به زبانها سخن ميگويند. نويسنده، بر طبق موازين کتاب اعمال و مندرجات اول قرنتيان فصلهاي 12 و 14، معتقد است که اين زبانها، بيشتر عطاي زبانها هستند تا نشانه تعميد به روحالقدس، مگر آنکه آن را بدون دعا و استغاثه و طلبيدن، آزادانه از خدا دريافت داشته باشند
و طبق اصول اول قرنتيان 12 و 14، تکلم به زبانها، فقط و فقط يکي از عطاهاي مختلف روحالقدس است، نه مهمترين آنها. چنين کسي، مطابق اول قرنتيان 12: 14-27، اجازه ندارد خود را برتر از ديگران بشمارد يا ديگران را متهم کند به اينکه "روحالقدس را ندارند
تظاهر به تکلم به زبانها
اما جاي تأسف است که بگوييم تعداد زيادي از کساني که امروزه به زبانها تکلم ميکنند، تظاهر به اين امر ميکنند. برخي از اين افراد، در اثر فشار اطرافيان، کلماتي بر زبان ميآورند و تصور ميکنند که تعميد روحالقدس يا عطاي زبانها را دريافت داشتهاند. عدهاي ديگر، تحت تأثيرات رواني محيط قرار ميگيرند و کلماتي بيان ميدارند. بعضي ديگر نيز با تکرار کلماتي که واعظ به آنها ديکته ميکنند، کلماتي بر زبان ميآورند
روشهاي نادرست و افراطي در کاربرد زبانها
تأکيدي نابجا و افراطي بر زبانها
زبانها، چه در حالت نشانه تعميد به روحالقدس و چه در حالت عطاي زبانها، جايگاه مشخصي در عهدجديد دارد. اما متأسفانه امروزه در محافل پنطيکاستي و کريزماتيک، چنان تأکيدي بر اين موضوع گذاشته ميشود که ايمانداراني که از تعاليم کتابمقدس اطلاع ندارند، تصور ميکنند که تکلم به زبانها يکي از مهمترين مسائل روحاني است. غافل از اينکه، خارج از کتاب اعمال (که در آن فقط و فقط 3 بار به اين امر اشاره شده، آن هم به صورت گزارش)، فقط در اول قرنتيان 12-14 به اين مساله اشاره شده، و تازه در آنجا، پولس با حالتي منفي در باره زبانها سخن ميگويد و مسيحيان را از افراط در اين امر برحذر ميدارد و محدوديتهايي براي کاربرد آنها بهکار ميبرد
کليساهاي پنطيکاستي و کريزماتيک بر اين باورند که پولس رسول در اول قرنتيان 12 و 14 در مورد زبانها تعليم ميدهد. در حاليکه اگر با اندکي دقت اين فصلها را بخوانيم، خصوصاً اگر اين دو فصل را همراه با فصل 13 بخوانيم، متوجه ميشويم که رهنمودهاي پولس رسول دقيقاً معطوف به ايجاد تعديل و محدوديت در کاربرد عطاها، خصوصاً کاربرد منطقي و متعادل عطاي زبانها ميباشد. لحن پولس در اين سه فصل، به هيچ وجه مشوق کاربرد زبانها به گونهاي که امروز متداول است، نميباشد
زبانها بهجاي خداوندْ روحالقدس
امروزه موضوع زبانها چنان بزرگ نشان داده ميشود که بهمحض آنکه نام مقدس روحالقدس ميآيد، ايمانداران ناخودآگاه، به ياد تکلم به زبانها ميافتند. اين واعظان و معلمان چنان تعليم ميدهند که گويي نقش روحالقدس در زندگي ايمانداران، طبق کلام خدا، فقط محدود ميشود به تکلم به زبانها و يکي دو عطاي فوق طبيعي ديگر. گويي تمام کار روحالقدس خلاصه ميشود در زبانها و عطاهاي فوقطبيعي. صد افسوس! نگارنده با نهايت اطمينان ميتواند بگويد که اين يکي از حربههاي نيرومند شيطان است براي آنکه توجه ايمانداران را از قدرت واقعي روحالقدس و کار عظيمي که او در زندگي ايشان ميتواند انجام دهد، منحرف سازد
قائل شدنِ قدرت جادويي براي زبانها
گاه نيز چنان در مورد اهميت زبانها تعليم داده ميشود که گويي در خودِ پديده تکلم به زبانها قدرتي جادويي و سحرآميز نهفته است. طوري صحبت ميشود که گويي خودِ زبانها عامل قدرت است، نه روحالقدس.
تازه، مشخص نيست که قائل شدنِ چنين قدرتي براي زبانها بر اساس کدام آيات است. از دو بخشي که در عهدجديد از زبانها سخن رفته است (يعني کتاب اعمال و اول قرنتيان 12 و 14)، هيچيک از تأکيدات امروزي در مورد "قدرت" زبانها را نميتوان نتيجه گرفت
زبانها بهعنوان دروازهاي بسوي عطاهاي ديگر
عدهاي نيز تعليم ميدهند که تکلم به زبانها، دروازهاي است به روي ساير عطاها. اگر کسي چنين ادعايي کرد، حتماً از او بخواهيد تا محل آياتي را که چنين تعليمي در آن نهفته است، نشان دهد. عطاي تکلم به زبانها فقط يکي از عطاها است. در کتابمقدس، ساير عطاها، نظير نبوت يا معجزات يا شفا، به عطاي زبانها مربوط و وابسته نشدهاند.
تکلم به زبانها با صداي بلند در جلسات عمومي
پولس رسول، در اول قرنتيان 14: 6-26 تعليم ميدهد که تکلم به زبانها در جمع، در صورتيکه ترجمه نشود، نه
فقط به کسي نفع نميرساند، بلکه حتي ممکن است باعث لغزش بيايمانان گردد. از اينرو، در آيات 27-28، اين
دستورالعمل را ميدهد که اگر ايمانداري در جلسه عمومي به زبانها سخن گويد و کسي نباشد که اين زبانها را
ترجمه کند، "بايد خاموش باشد و با خود و با خدا سخن گويد."
اما با نهايت حيرت ميبينيم که امروزه در جلسات عمومي و جلسات تلويزيوني، افراد با صداي بلند، و گويا تعمداً،
و مسلسلوار به زبانها سخن ميگويند بدون آنکه به دستورالعمل مشخص پولس در اين زمينه توجهي داشته
باشند. کجاي اين کار مطابق کلام خدا است؟
مزاح کردن به زبانها
اخيراً دو واعظ بهاصطلاح برجسته و شهير، در يکي از برنامههاي تلويزيوني خود، با يکديگر "به زبانها" مزاح
ميکردند و به قول معروف، جوک ميگفتند و بعد قاه قاه ميخنديدند. اگر عطاکننده زبانها، خداوندْ روحالقدس است،
آيا چنين است عملکرد مقدسِ روحالقدس؟ کجاي اين کار مطابق کلام خدا است؟
سرود گروهي به زبانها
پديده ديگري که در يکي دو دهه اخير باب شده، اين است که واعظ يا رهبر پرستش، از جماعت ميخواهد که فلان
سرود را "به زبانها" بسرايند. لذا نوازندگان شروع به نواختن آهنگِ مربوط به آن سرود ميکنند، و جماعت هر
يک به زباني متفاوت، شروع به سرودن آن سرود ميکنند. هرج و مرجي را که از اين امر حاصل ميشود،
ميتوانيد بهراحتي تجسم کنيد. آيا اين کار درست برخلاف تعليم پولس رسول در اول قرنتيان 14 نيست؟ کجاي اين
کار مطابق کلام خدا است؟
.نهيب دادن شيطان و ارواح پليد به زبانها
اين نيز باب شده که واعظ و جماعت، با تکلم به زبانها، شيطان يا روحهاي پليد را نهيب ميدهند. دفعه آينده که
شاهد چنين صحنهاي بوديد، لطفاً از واعظ سؤال کنيد که اين کار را مطابق با کدام آيه انجام ميدهد. پولس رسول
ميفرمايد: "کسي که به زباني سخن ميگويد، نه به مردم، بلکه به خدا ميگويد. زيرا هيچکس نميفهمد، ليکن در
روح به اسرار تکلم مينمايد… هر که به زباني ميگويد، خود را بنا ميکند" (اول قرنتيان 2 و 4). در هيچ جاي
عهدجديد نيامده که ميتوان شيطان و ارواحش را با زبانها نهيب داد. کجاي اين کار مطابق کلام خدا است؟
دعا يا شفاعت به زبانها
يکي ديگر از روشهاي ابداعي اين نهضتها، اين تعليم است که ميتوان به زبانها، از خدا چيزي طلبيد يا براي کسي
دعا کرد. باز به استناد آيات بالا، بايد گفت که در هيچ جاي کتابمقدس، چنين تعليمي داده نشده است.
حتماً بسيار حيرت خواهيد کرد که بشنويد که اين واعظان، تمام اين تعاليم را بر "احساسات" و/يا "تجربيات؟
خود بنا کردهاند، بدون اينکه هيچ اساسي در کتابمقدس داشته باشند. کجاي اين کار مطابق کلام خدا است؟
مقدمه
تکلم به زبانها پديدهاي است که امروزه مسيحيان از هر فرقه و شاخهاي با آن آشنايي دارند. آناني که به زبانها تکلم ميکنند، معتقدند که برکتي خاص را طبق "تعليم صريح" کتابمقدس از خدا دريافت داشتهاند؛ آناني که چنين تجربهاي را ندارند، يا خود را از اين برکتي خاص محروم ميشمارند، يا آن را تحقير ميکنند، يا شيطانياش بهحساب ميآورند. به هر حال، واقعيت اين است که مسأله تکلم به زبانها براي مسيحيتِ روزگار ما تبديل به معضلي شده که بايد پاسخي براي آن يافت
هدف ما در اين مقاله اين است که پيش از هر چيز، از تعليم کتابمقدس در اين زمينه دقيقاً آگاهي بيابيم، اما تا آنجا که ممکن است، بهدور از تعصب و بهدور از افراط و تفريط، که اميدواريم خدا در اين امر ما را هدايت فرمايد و مؤيد سازد. سپس ميکوشيم به اين امر بپردازيم که آيا معتقدان به امر تکلم به زبانها در ادعاهاي خود محق هستند يا نه؛ و اگر هستند، تا چه حد
پيروان نهضتهاي پنطيکاستي و کَريزماتيک بهگونهاي راسخ بر اين باورند که آنچه ميکنند، دقيقاً ادامه راه رسولان و کتاب اعمال رسولان و کلاً مسيحيت دوره عهدجديد است. لذا بهترين نقطه آغاز اين است که تعليم کتابمقدس، خصوصاً عهدجديد را در اين زمينه، مورد بررسي و مداقه قرار دهيم
طرح مسأله
در کتاب اعمال رسولان، در سه مورد مشخص ذکر شده که مسيحيان اوليه، بههنگام دريافت روحالقدس، به زبانهاي بيگانه سخن ميگفتند. به شهادت تاريخ کليسا، اين پديده تا حدود اواخر عهد رسولان و نيز قرن اول ميلادي ادامه داشت، اما از قرن دوم ميلادي بهتدريج از ميان رفت. تا اينکه در سالهاي نخستين قرن بيستم، بين سالهاي 1901 تا 1909، نهضت جديدي از لوسآنجلس در آمريکا بهوجود آمد که اين عقيده را ترويج ميکرد که هر ايماندار بايد تجربه ديگري علاوه بر تجربه توبه و ايمان و غسل تعميد بهدست آورد، بهنام "تعميد روحالقدس" که يگانه نشانه آن، تکلم به زبانها است. اين نهضت که بر تقدس و بشارت تأکيد زيادي ميگذارد، خيلي سريع در سراسر جهان انتشار يافت و به نهضت پنطيکاستي مشهور گشت
در دهههاي 60 و 70 قرن بيستم، اين نهضت به کليساهاي سنتي، نظير کليساي انگليکن و کاتوليک راه يافت. امروزه در ميان کاتوليکها، تعداد بسياري از مسيحيان، ضمن پايبندي به عقايد سنتي خود، اين پديده را نيز تجربه کردهاند. در دهههاي 80 و 90 قرن بيستم نيز جريانات جديدي بهوجود آمد، نظير "نهضت وينيارد"، که معتقد به عطاهاي روحالقدس، از جمله تکلم به زبانها، ميباشند، اما تکلم به زبانها را يگانه نشانه تعميد روحالقدس بهشمار نميآورند، بلکه آن را صرفاً يکي از عطاهاي روحالقدس (مذکور در اول قرنتيان 12-14) ميدانند
در نتيجه، بايد از هماکنون اين دو نهضت را از يکديگر متمايز کنيم: يکي نهضت پنطيکاستي است که معتقد است که ايمانداران بايد برکت دومي را بهنام تعميد روحالقدس تجربه کنند که يگانه نشانه آن، تکلم به زبانها است؛ ديگري انواع نهضتهاي کَريزماتيک است که معتقدند که ايمانداران ميتوانند امروزه انواع عطاهاي فوقطبيعي روحالقدس، از جمله زبانها، را تجربه کنند. در نظر اينها، تکلم به زبانها، يگانه نشانه پري روحالقدس نيست. پيروان اين دو نهضت ممکن است با يکديگر تداخل بيابند
البته نبايد ناگفته بماند که طبق اصول اعتقادي اين نهضتها، هيچ ايمانداري نيست که روحالقدس در او حضور و سکونت نداشته باشد؛ همه اين نهضتها ميپذيرند که هر که به مسيح ايمان ميآورد، در اثر کار الزامآورِ روحالقدس ميتواند به ايمان بيايد. اما اينها معتقد به اينند که ايماندار بايد از "برکت دوم" نيز برخوردار شود
اين نکته را نيز بايد تذکر داد که همه مسيحيان در تمام دورههاي تاريخ کليسا، معتقد به تعميد به روحالقدس بودهاند. اما به شهادت تاريخ کليسا، اين تجربه را همزمان ميدانستند با توبه و ايمان يا با غسل تعميد، يا نهادن دستهاي کشيش بر سر ايماندار بعد از غسل تعميد. امروزه، در کليساهاي سنتي نيز همين روال ادامه دارد. در نتيجه، هيچ فرقه مسيحي را نميتوان يافت که به تعميد روحالقدس اعتقاد نداشته باشد
حال بايد ديد که کتابمقدس در اين زمينه چه ميگويد. آيا واقعاً تکلم به زبانها يگانه نشانه تعميد روحالقدس است؟ آيا ايمانداران بايد امروز نيز مانند زمان رسولان بايد بههنگام دريافت روحالقدس، به زبانها تکلم کنند؟ آيا تکلم به زبانها امري است اساسي و حياتي؟ زبانها چه نقشي در زندگي روحاني ايماندار ايفا ميکنند؟ اين زبانها چه هستند، زبانهاي انساني يا زبانهاي فرشتگان؟
با اين مقدمات، به بحثي تفصيلي در مورد مسأله زبانها در کتابمقدس و در روزگار خود ميپردازيم.
زبانها در کتابمقدس
در عهدعتيق
در عهدعتيق هيچ اشارهاي به "تکلم به زبانها" نشده. اما چند مورد مشخص هست که توجه به آنها به روشن شدن مطالب عهدجديد و تجربه صدر مسيحيت کمک ميکند
نخستين اشاره به عطاي فوق طبيعي که بر اثر ريزش روحالقدس پديد آمد، در کتاب اعداد 11: 23-29 يافت ميشود. در اين ماجرا، مشاهده ميکنيم که 70 نفر از مشايخ قوم اسرائيل در اثر ريزش روحالقدس، شروع به "نبوت" کردند، يعني مطالبي را در ستايش خدا بيان ميکردند که حالتي فوق طبيعي داشت
مورد دوم روشنتر است. شاؤل، نخستين پادشاه قوم اسرائيل، پس از آنکه در نافرماني از خدا گرفتار آمد، کمر به قتل داود بست. او زماني که در تعقيب داود بود، دانست که او در نايوتِ رامه، نزد سموئيل و ساير انبيا بهسر ميبرد. لذا سه دسته قاصد به دفعات مختلف به آنجا گسيل داشت. اما هيچيک از آنها باز نگشتند، چون به محض رسيدن به محل، روح خدا بر آنان ميريخت و ايشان شروع به "نبوت" ميکردند. سرانجام شاؤل خود عازم آن محل شد. وقتي نزديک رسيد، روح خدا بر او نيز ريخت و او شروع به "نبوت" کرد، طوري که با حالتي پشيمان نزد پايهاي سموئيل نبي افتاد. خارقالعاده بودن اين ماجرا از اين امر درک ميشود که شاهدان همگي متعجب شدند که شاؤلِِ شرور نيز نبوت ميکند. براي آنان مسجل بود که گفتههاي ستايشيِ شاؤل در مورد کارهاي عظيم خدا، خارج از توان و تسلط خودِ او ميباشد
در اين دو ماجرا، اشخاصي که روحالقدس بر آنان قرار ميگرفت، به زبان مادري خود "نبوت" ميکردند، يعني مطالبي را در وصف عظمت خدا بيان ميداشتند و او را ميستودند
شايد نکته بسيار مهم در عهدعتيق در مورد زبانها و نبوت و عطاهاي فوقطبيعي روحاني، پيشگويي يوئيل نبي ميباشد که ميفرمايد: "و بعد از آن، روح خود را بر همه بشر خواهم ريخت و پسران و دختران شما نبوت خواهند نمود و پيران شما و جوانان شما رؤياها خواهند ديد. و در آن ايام روح خود را بر غلامان و کنيزان نيز خواهم ريخت" يوئيل 2: 28 و 29
اهميت اين پيشگويي را اينچنين ميتوان بيان داشت. طبق نمونههايي که آورديم (از هفتاد شيخ در روزگار موسي و از شاؤل)، ميتوان گفت که عطيههايي نظير نبوت کردن (بيان امور الهي و ستايش خدا تحت سلطه روحالقدس)، به هر کسي عطا نميشد، بلکه خاص انبيا بود، بگونهاي که اگر کسي بهغير از گروه انبيا نبوت ميکرد، مردم آن را امري غريب ميپنداشتند. اما اينک يوئيل پيشگويي ميکند که روزي فرا خواهد رسيد که پسران و دختران اشخاص معمولي، پيران و جوانان، و غلامان و کنيزان، يعني مردمان از هر جنسيت و طبقهاي، روح خدا را دريافت خواهند کرد و نبوت کرده، رؤيا خواهند ديد، يعني همان کاري که فقط انبيا انجام ميدادند. طبق فرمايش پطرس رسول، اين پيشگويي در روز پنطيکاست جامه عمل پوشيد اعمال 2: 14-21
در عهدجديد: فقط در دو بخش
در هر چهار انجيل، يحيي تعميددهنده خدمت خود را با اين وعده آغاز ميکند که چون آن شخص موعود ظهور کند، او مردمان را "به روحالقدس و آتش تعميد خواهد داد". اما يحيي هيچگاه نفرمود که اين امر عملاً به چه نحو و به چه شکلي تحقق خواهد يافت. تا اينکه عيد پنطيکاست فرا رسيد.
در عهدجديد، دو بخش مشخص وجود دارد که در باره تکلم به زبانها سخن ميگويد. در هيچ جاي ديگري از عهدجديد (به استثناي مرقس 16: 17 که اين آيه هم متعلق به متن اصليِ اين انجيل نيست)، به غير از اين دو بخش، در خصوص تکلم به زبانها بحثي بهعمل نيامده. اين بخشها، يکي کتاب اعمال رسولان است و ديگري، اول قرنتيان فصلهاي 12 تا 14?
امروزه، تمامي مباحثي که در مورد مسأله تکلم به زبانها مطرح ميشود، فقط و فقط مبتني است بر اين دو بخش. اما، در اينجا و از همينجا بايد يک نکته بسيار مهم را تذکر دهيم: زبانهايي که در کتاب اعمال رسولان مطرح است، مربوط ميشود به موضوع دريافت روحالقدس يا "تعميد روحالقدس"؛ اما زبانهايي که در اول قرنتيان 12-14 مطرح است، مربوط به موضوع "عطاهاي روحالقدس" ميشود، و اين موضوعي است کاملاً متفاوت. لذا بايد اين دو بخش (يعني اعمال و اول قرنتيان) را بهطور مجزا بررسي کرد و توجه داشت که موضوع بحث، گرچه هر دو به "زبان" اشاره دارند، کاملاً در عرصههاي متفاوت قرار دارند. پس نخست به بررسي مسأله زبانها در کتاب اعمال رسولان ميپردازيم
زبانها در کتاب اعمال رسولان
در کتاب اعمال رسولان، جمعاً سه بار مستقيماً و صريحاً به رويدادهايي اشاره شده که طي آنها، افراد بههنگام نزول روحالقدس، به زبانها تکلم کردند. اين سه رويداد عبارت است از: روز پنطيکاست (فصل 2)؛ ماجراي کرنيليوس، افسر رومي (فصل 10 و 11)؛ و ماجراي شاگردان يحيي (فصل 19). يک مورد ديگر نيز هست که در آن بهطور غيرمستقيم به تکلم به زبانها اشاره شده است (ماجراي ايمان سامريان، فصل 8). بههنگام بررسي اين بخشها، توجه داشته باشيد که آنها به موضوع نزول روحالقدس براي نخستين بار بر افراد اشاره دارد، يعني همان مقولهاي که تحت عنوان "تعميد روحالقدس" شناخته شده است
مورد نخست: روز پنطيکاست
در روز پنطيکاست، پيروان نزديک عيسي، يعني قاعدتاً تمامي آن 120 نفر (اعمال 1: 15)، "به يک دل در يک جا بودند" که همگي از روحالقدس پر شدند (اعمال 2: 3). نشانه اين امر اينها بود: آوازي از آسمان چون صداي وزيدن بادي شديد شنيده شد؛ زبانههايي شبيه زبانههاي آتش که بر هر يکي از ايشان قرار گرفت؛ سخن گفتن به زبانهاي مختلف بهنوعي که روح بديشان قدرت تلفظ بخشيد (اعمال 2: 2-4). در اين ماجرا، آنچه که موجب حيرت و شگفتي نظارهگران شد، اين بود که ميشنيدند که اين مردمان جليلي، به زبانهاي ايشان "ذکر کبريايي خدا ميکردند" (اعمال 2: 11؛ طبق ترجمه هزاره نو: "مدح اعمال عظيم خدا را ميگويند"). طبق آيات 9 و 10، دستکم مردم يهودي از 13 يا 14 نقطه جهان، شنيدند که پيروان عيسي، اعمال عظيم خدا را به زبان سرزمين ايشان مدح ميکنند
در رويداد روز پنطيکاست، يک نکته بسيار مهم وجود دارد. همانطور که در بخش عهدعتيق بيان کرديم، در روزگار عهدعتيق کساني که عطاي روحالقدس را دريافت ميکردند، به زبانها تکلم نميکردند، بلکه فقط نبوت ميکردند (يعني عظمت خدا را تحت الهام و سلطه روحالقدس بيان ميداشتند). در روز پنطيکاست، ايمانداران به زبانهايي که نميشناختند تکلم کردند و عظمت خدا را بيان داشتند. پطرس رسول، تحت الهام روحالقدس، اين واقعه را (يعني سخن گفتن به زبانها را) برابر دانست با همان نبوتي که يوئيل نبي پيشگويي کرده بود (رجوع کنيد به اعمال 2: 16-18). بهعبارت ديگر، پطرس رسول، اين پديده نوين را (يعني سخن گفتن به زبانها را) مترادف ميدانست با نبوت کردن. زيرا ايمانداران عملاً عظمت خدا را بيان ميداشتند (يعني نبوت ميکردند) اما اين بار به زبانهاي ساير ملل دنيا، نه فقط به زبان مردم يهود. اما در عمل، نقش تکلم به زبانها در اين رويداد، همان نقش و عملکرد نبوت بود، نبوتي از همان دست که آن 70 شيخ در روزگار موسي انجام دادند
در خانه کرنيليوس، افسر رومي
در اين ماجرا (اعمال، فصل 10)، افسري رومي بهدنبال مشاهده رؤيايي، پطرس را به خانه خود دعوت کرد. در همان حال که پطرس مشغول بيان پيام انجيل بود، روحالقدس بر اين افسر "غيريهودي" و همراهان "غيريهودياش" فرود آمد، زيرا پطرس و همراهانش ديدند که ايشان نيز "به زبانها متکلم شده، خدا را تمجيد ميکنند" (اعمال 10: 46؛ طبق ترجمه هزاره نو: "خدا را ميستايند")، يعني درست همان اتفاقي که براي رسولان و پيروان اوليه خداوند عيسي در روز پنطيکاست رخ داده بود (اعمال 10: 47). در اين واقعه، گفته نشده که اين مردم "غيريهودي" به کدام زبانها "خدا را ميستودند"، اما از آنجا که آمده که پطرس و همراهانش "شنيدند" که ايشان به زبانها "خدا را تمجيد ميکنند"، طبيعي است چنين برداشت کنيم که آنان به زبانهايي سخن ميگفتند که براي پطرس و همراهانش قابل درک بود، چرا که در غيراينصورت، از کجا ميدانستند که ايشان مشغول "تمجيد خدا" هستند و نه مشغول "شفاعت" يا "توبه و ندامت براي گناهانشان"؟
شاگردان يحيي
مورد آخر، در اعمال 19: 1-7 يافت ميشود. در اين ماجرا، پولس رسول در شهر افسس اشخاصي را يافت که شاگردان يحيي تعميددهنده بودند. چون ايشان را به تعميد خداوند عيسي غسل تعميد داد و بر آنان دست نهاد، "روحالقدس بر ايشان نازل شد و به زبانها متکلم گشته، نبوت کردند" (آيه 6). در اينجا باز بايد توجه داشت که سخن گفتنِ اين اشخاص به زبانها در حکم "نبوت" شناخته شده، يعني گفتاري در وصف عظمت خدا و ستايش او. پس در واقع، شنوندگان ميتوانستند بفهمند که اين اشخاص مشغول سخن گفتن به زبانهاي ديگر هستند، اما زبانهايي که ايشان ميتوانستند تشخيص بدهند که زبانهاي بشري بوده است، در غير اينصورت از کجا ميدانستند که دارند "نبوت" ميکنند
نتيجهگيري بر اساس اين سه مورد
نتيجهاي که ميتوان گرفت اين است که در کتاب اعمال رسولان، هر گاه ايمانداران عطاي روحالقدس را مييافتند اعمال 10: 45
·به زبانهايي سخن ميگفتند که براي خودشان بيگانه بود،
·اما اين زبانها، زبانهاي شناختهشده بشري بود، نه زبانهاي ناشناخته، مثلاً زبانهاي فرشتگان. آنان کلمات و عبارات تکراري و اصوات نامفهوم ادا نميکردند، بلکه به زبانهاي مختلف مردم دنيا خدا را ستايش و تمجيد ميکردند، طوري که نظارهگراني که با اين زبانها آشنا بودند، ميتوانستند آنها را تشخيص دهند و معناي گفتههايشان را درک کنند و بر آن شهادت بدهند؛ اين زبانها با زبانهاي ناشناختهاي که در اول قرنتيان 12-14 آمده، تفاوت داشت
·درضمن، تکلم به اين زبانها نشان ميداد که ايشان واقعاً عطاي روحالقدس را دريافت داشتهاند (ميتوان ميگفت که بهنوعي نشانه تعميد به روحالقدس بود
? همچنين، به اين نکته نيز بايد در حاشيه توجه داشت که در کتاب اعمال رسولان، هر بار که به تجربه تعميد روحالقدس همراه با تکلم به زبانها اشاره شده، پاي رسولان نيز در ميان بوده است. البته از اين نکته نميتوان با قطع و يقين به اين نتيجه رسيد که اين اتفاق هميشه فقط بهدست رسولان يا با حضور ايشان رخ ميداده است
لااقل تا آنجا که به کتاب اعمال رسولان مربوط ميشود، اين برداشتها صحيح بهنظر ميرسد
تأئيد اين نتيجهگيري از ماجراي سامره
در همين کتاب موردي هست که اين برداشتها را تأکيد ميکند. در فصل هشتم کتاب اعمال، مردم سامره پيام انجيل را پذيرفتند و غسل تعميد گرفتند. وقتي پطرس و يوحنا از اورشليم به سامره رسيدند، بر ايمانداران دست نهادند و ايشان "روحالقدس را يافتند" (آيه 19). در ميان ايمانداران، جادوگر مشهوري بود بهنام شمعون. او از اين امر چنان در حيرت بود که تصميم گرفت با دادن رشوهاي به رسولان، از ايشان اين قدرت را بيابد تا خودش نيز بتواند با نهادن دست بر مردم، ايشان روحالقدس را بيابند. با توجه به حرفه جادوگري و شعبدهبازي شمعون، ميتوان نتيجه گرفت که واقعه سخن گفتن به زبانها از سوي ايمانداران چنان پديده حيرتانگيز و خارقالعادهاي بود که او قادر به تقليد از آن نبود. به اين نکته خوب توجه بفرماييد: اگر ايمانداران به زبانهاي غريبِ غير بشري سخن ميگفتند (يعني اصوات نامفهوم) براي شمعون چقدر ساده ميبود که عدهاي را فراهم آورد و از آنها بخواهد که بهمحض قرار گرفتن دستهاي او بر ايشان، شروع به توليد اصوت نامفهوم کنند و وانمود کنند که دارند مانند ايماندارانِ واقعي "به زبانها" تکلم ميکنند. اما گويا موضوع تکلم به زبانها آنقدر آشکار و قانعکننده بود که هيچکس نميتوانست آن را تقليد کند، حتي با "توليد اصوات نامفهوم " يا مانند کودکان که براحتي ميتوانند وانمود کنند که مثلاً به انگليسي تکلم ميکنند، کاري که اکثر ما در کودکي انجام دادهايم
درضمن، بايد به اين نکته مهم توجه داشت که طبق اين متن، گويا پولس رسول انتظار داشت که اشخاص بههنگام ايمان آوردن و بازگشت، روحالقدس را با نشانهاي مشخص و روشن دريافت دارند
نقش تکلم به زبانها در کتاب اعمال: کمک به توسعه انجيل
آيا تا بهحال از خود پرسيده بوديد که چرا کتاب اعمال رسولان اين سه مورد را ذکر کرده، ميگويد که ايماندارانِ آن روزگار به زبانها سخن گفتند و نبوت کردند؟ چرا لوقا با چنين صراحت و دقتي به موضوع تکلم به زبانها بههنگام تعميد روحالقدس اشاره ميکند؟ آيا هدف او، ارائه تعليم در مورد تکلم به زبانها بود؟
پاسخ را بايد در علت نگارش کتاب اعمال رسولان جستجو کرد. اين کتاب با چه هدفي نوشته شد؟ با مطالعه جدي و عميق کتاب اعمال رسولان، پي ميبريم که لوقا طرحي مشخص را در تمام کتابش دنبال ميکند که همانا تحقق فرمايش خداوند عيسي در 1: 8 ميباشد: "ليکن چون روحالقدس بر شما ميآيد، قوت خواهيد يافت و شاهدان من خواهيد بود، در اورشليم و تمامي يهوديه و سامره و تا اقصاي جهان". و ميبينيم که لوقا چگونه استادانه گسترش و اشاعه مسيحيت را از اورشليم تا به خودِ شهر روم پي ميگيرد. بشارت انجيل از اورشليم تا به روم رسيد. البته اين يکي از علل نگارش کتاب اعمال است، علتي که به بررسي ما مربوط ميگردد
براي شروع بشارت و تأسيس کليسا، خدا مقدر فرموده بود که اين امر را خودش آغاز کند. از اينرو، در روز پنطيکاست کاري خارقالعاده انجام داد. در آن روز، پيام انجيل را براي اولين بار خودش اعلام داشت، بهوسيله زبانهاي مردماني که از سرزمينهاي مختلف در اورشليم جمع بودند. اين دليلي قاطع بود براي شنوندگان. رسولان و ساير شاگردان عيسي، قطعاً به زبانها، خدا را براي فراهم ساختنِ نجات بهواسطه مسيح موعود و تفقد از اسرائيل تمجيد ميکردند و به "ذکر کبريايي خدا" پرداختند. سپس پطرس اين واقعه را بر اساس يوئيل 2: 28-29 تفسير کرد و بشارت عيسي ناصري را اعلام فرمود. بدينسان کليسا، به دست خودِ خدا تأسيس شد
در واقعه دوم، در سامره، براي نخستين بار بشارت به سامريان ميرسيد، يعني به کساني که مورد انزجار يهوديان بودند. در اينجا نيز خدا مستقيما با عطاي روحالقدس بهگونهاي فوقطبيعي تأئيد کرد که سامريان را به ملکوت خود پذيرفته است
همين امر، در مورد بشارت به غيريهوديان نيز صادق است. پطرس رسول گرچه در رؤيا امر يافته بود که غيريهوديان را نجس نشمارد و پيام انجيل را به آنان نيز برساند، اما براي تأئيد عموميِ اين امر، روحالقدس را همراه با پديده فوقطبيعي تکلم به زبانها عطا فرمود تا يهوديان متعصب که به مسيحيت گرويده بودند، يقين بدانند که خدا غيريهوديان را نيز به ملکوت خود پذيرفته است
در مورد شاگردان يحيي در اعمال 19: 1-7 نيز تکلم به زبانها دليلي بود از سوي خدا که ثابت ميکرد خدا نه فقط سامريان و غيريهوديان، بلکه مردمان از هر فرقه و مذهب و مرامي را به ملکوت خود ميپذيرد. درضمن، اعطاي روحالقدس در اين واقعه بهدست پولس رسول، ثابت ميکرد که او رسولي است واقعي، در سطح ساير رسولان (ر.ش. اول قرنتيان 9).
و بدينسان پيام نجاتِ مسيح به نقاط مختلف جهان آن روزگار با چنين "آيات و معجزات و انواع قوات و عطاياي روحالقدس" انتشار يافت. با ديدن نشانهها و قواتي نظير تکلم به زبانها بود که مردمان از هر نژادي به مسيح ايمان ميآوردند و يقين ميدانستند که اين طريقت، از سوي خدا است و بشري نيست. به اين شکل بود که پايههاي کليسا، بر شالودهاي استوار، يک بار براي هميشه بنا شد. تکلم به زبانها در اين ميان، نقشي خارقالعاده ايفا کرد. با بررسي تکتک مواردي که در کتاب اعمال آمده، زبانها در اين کتاب، نقش و کارکردي بشارتي دارد و هدف آن، بناي ايمانداران نبوده است
اهميت ديگر همراه بودنِ تکلم به زبانها با تعميد روحالقدس، اين است که به همگان نشان داده شود که از اين پس، خدا و ملکوت او فقط متعلق به يک قوم خاص، يعني يهوديان، نيست بلکه از آنِ همه مردم، از هر نژاد و قوم و قبيلهاي است. خدا به زبان همه مردم جهان سخن ميگويد
بعد از عهد رسولان، در طول تاريخ
طبق شهادت نوشتههاي پدران کليسا و تاريخ کليسا، تجربه تکلم به زبانها بعد از دوره رسولان بهتدريج کاهش يافت و کمياب شد. يکي از پدران کليسا در قرن دوم، با اندوه اظهار ميدارد که اين عطا چقدر کمياب شده است. خودِ اين امر حاکي از آن است که در عهد رسولان و نيز در قرون اوليه مسيحيت، اعتقاد بر اين بوده که تکلم به زبانه "بههنگام تعميد روحالقدس" پديدهاي فوقطبيعي است که خدا بايد آن را عطا کند، نه آنکه شخص با اصرار و تلاش، در پي کسب آن باشد
جاي هيچ گونه ترديدي نيست که بعد از دوره عهدجديد، در تمام طول تاريخ، کساني بودهاند که بههنگام تعميد روحالقدس، به زبانها تکلم کردهاند. عدهاي ديگري نيز بودهاند که نشانههاي ديگري را بروز دادهاند، نظير احساس شاديِ زائدالوصف، خنده، گريه، احساس خاص حضور خدا، و غيره. اما تکلم به زبانها بهعنوان نشانه تعميد به روحالقدس، بهطور خاص از اوائل قرن بيستم رواج عمومي يافت
زبانها در اول قرنتيان 12-14
اينک نوبت آن رسيده است که مسأله زبانها را در اول قرنتيان فصلهاي 12-14 مورد بررسي قرار دهيم. اين بخش، در کنار اعمال رسولان، يگانه بخشي است که مستقيماً به موضوع زبانها ميپردازد. اما همانگونه که قبلاً بارها اشاره کرديم، در اين بخش، مسأله زبانها، نه بهعنوان نشانه تعميد به روحالقدس، بلکه بهعنوان "يکي از عطاهاي روحالقدس" مطرح است، عطاهايي که بايد طلبيد و روحالقدس آنها را بر حسب صلاحديد خود ميان ايمانداران توزيع ميکند اول قرنتيان 12: 7، 11؛ عبرانيان 2: 4
خلاصهاي از اين سه فصل
پولس رسول رساله اول به قرنتيان را در پاسخ به برخي از سؤالاتي که مسيحيان قرنتس طي نامهاي مطرح کرده بودند، و نيز با شنيدن گزارشي که آورندگان نامه به او داده بودند، نوشت. او در فصلهاي 12-14 به يکي از مشکلات موجود در کليساي قرنتس ميپردازد و به آن پاسخ ميدهد. گويا مشکل کليساي قرنتس اين بوده که براي عطاي تکلم به زبانها بيش از حدِ لازم اهميت قائل بودند و فقط آناني را روحاني ميشمردند که از اين عطا برخوردار باشند.
در پاسخ، پولس نخست شرح ميدهد که
(12: 1-12) همه عطاها از روحالقدس است؛ عطاهاي مختلفي وجود دارد که چند مورد از آنها را نام ميبرد (12 1-12
(12: 13-27) کليسا همچون بدن است که اعضاي مختلف دارد. در کليسا نيز هر عضوي عطايي خاص از روحالقدس دارد؛ همانطور که هيچ عضوي در بدن نميتواند به اعضاي ديگر بينياز باشد، در کليسا نيز هيچ عضوي نميتواند بگويد که به عطاي عضوي ديگر نياز ندارد؛
(12: 28-30) همه از يک عطاي واحد برخوردار نيستند؛ پولس به چند عطاي ديگر اشاره ميکند و ميفرمايد که براي مثال، همه رسول نيستند، همه معلم نيستند، و همه عطاي زبانها را ندارند؛ هر کس عطاي خاصي دارد؛
(13: 1-7) اما با وجود همه اين عطاها، طريق برتري وجود دارد (12: 31)؛ اين طريق برتر، همانا محبت است؛
(13: 8-13) همه عطاها در آن روز که "کامل" ظاهر شود، متوقف خواهد شد؛ آنچه باقي ميماند، محبت است و ايمان و اميد؛ در مقابل اينها، عطاها اموري بچگانه مينمايند؛
? (14: 1-25) اما اگر عليرغم همه اينها، مسيحيان قرنتس براي عطاهاي روحاني چنين غيرتي دارند، لازم است آنها عطاهايي را بطلبند که باعث بناي کل کليسا ميشود (مانند نبوت و ترجمه زبانها)، نه عطايي همچون تکلم به زبانها که فقط باعث بناي شخصي است و حضار در کليسا قادر به درک آن نيستند؛ اگر ايشان در فهم، بالغ بودند، خودشان اين امر را تشخيص ميدادند؛
? (14: 26-33 و 39-40) نهايت امر اين است که در کليسا همه عطاها بايد با نظم و ترتيب و شايستگي بهکار رود؛ افراد بايد عطاي خود را کنترل کنند تا نوبت به همه برسد؛ خصوصاً اگر کسي به زباني سخن ميگويد، اگر ترجمه نميشود، شخص بايد سکوت اختيار کند
نتايج حاصل از اين سه فصل
- زبانهاي مورد اشاره در اين سه فصل، با زبانهاي مذکور در اعمال رسولان فرق دارد؛ اين زبانها عطايي همرديف عطاهاي نبوت و شفا و معجزات و مکاشفه و غيره است که نه بهعنوان نشانه، بلکه براي بناي ايمانداران ديگر (يعني کليسا) از سوي روحالقدس و طبق اراده او عطا ميشوند؛ درضمن قابل درک نيز نيستند (12: 7-11؛ 13: 1-2؛ 14: 2-5، 13، 16-19، 28)؛
- زبانها فقط و فقط يکي از عطاها است، نه مهمترين آنها (12: 1-27)؛
- نبايد در مورد اهميت زبانها افراط کرد (14: 5-25)؛ همه عطاها مورد نياز کليسا است (12: 14-27)؛
- عطاهاي فوقطبيعي روحالقدس بسيار است و محدود به نُه عطاي مذکور در 12: 8-10 نيست؛ در 12: 28 و 14: 27 و نيز در روميان 12: 4-8 نام عطاهاي بيشتري را مييابيم؛
- عطاها را روحالقدس طبق صلاحديد خود، براي بناي کليسا عطا ميکند (12: 7، 11، 18)؛
- هدف از همه عطاها اين است که کليسا بنا شود (12: 7، 11، 14-27؛ 14: 5-6، 12، 19، 26)، نه آنکه شخصي که عطا را دارد، شاد شود يا احساس برکت يا روحاني بودن کند، يا احياناً فخرفروشي کند و مغرور شود؛ يا آن را براي برگزاري نمايش در جلسات بهکار ببرد
در کليساي قرنتس، همه به زبانها سخن نميگفتند (12: 28-30)؛
زبانها فقط باعث بناي فرد است نه کليسا (14: 2-6)؛
- در جلسات کليسايي، اگر کسي به زبانها سخن گويد ولي خودش يا شخص ديگري نتواند آنها را ترجمه کند، او بايد سکوت اختيار کند و "با خود و با خدا سخن گويد" (14: 2-6؛ 28)؛
- افراط در توجه به عطاهاي فوقطبيعيِ روحالقدس گويا عملي است طفلانه! (13: 11-12)؛ بهجاي آن بهتر است بر محبت تأکيد کرد (13: 1-11 و 13)؛
- در کليساي قرنتس، بههنگام کاربرد زبانها، بينظمي و هرج و مرج بهوجود ميآمد. اما کاربرد همه عطاها بايد با نظم و شايستگي باشد و باعث اغتشاش در جمع ايمانداران نگردد؛ به اين منظور، ايمانداران بايد عطاي خود را کنترل کنند (14: 32-33 و 40
مسيحيت اوليه، جامعهاي کريزماتيک
از اول قرنتيان 12-14 و بخشهاي مختلف عهدجديد ميتوان اين برداشت را کرد که مسيحيت نخستين، جامعهاي کريزماتيک بوده است. در اين جامعه، انواع مختلف عطاهاي روحاني مشاهده ميشد، عطاهايي نظير معجزات، شفاها، قوات، نبوت، تکلم به زبانها، و ساير عطاهاي فوقطبيعه روحالقدس. اين عطاها را ميبايست بهغيرت طلبيد اول قرنتيان 14: 1). تکلم به زبانها صرفاً يکي از عطاهاي مختلف بود، نه يگانه عطا
گرچه ميبايست براي اين عطاها دعا کرد و آنها را طلبيد، اما اين بر روحالقدس بود که طبق خواست و صلاحديد خود آنها را به هر کس عطا فرمايد (اول قرنتيان 12: 7، 11، 29-30؛ عبرانيان 2: 4
تکلم به زبانها در روزگار ما
آيا امروز نيز تعميد به روحالقدس بايد با تکلم به زبانها همراه باشد؟
چرا که نه؟ اما به شرط اينکه شرايط مندرج در کتاب اعمال رسولان که مورد بررسي قرار داديم، مشاهده شود، يعني اينکه
- آن را خدا عطا کند، بدون اينکه شخص ايماندار با زور و استغاثه و رنج، در پي آن بکوشد؛باز تکرار ميکنيم، اگر موضوع تکلم به زبانها قرار است "نشانه تعميد به روحالقدس" باشد، نيازي نيست که ايماندار آن را بطلبد. اگر ايماندار در طلب تکلم به زبانها، دست به دعا و اصرار بزند، آنچه که شايد دريافت دارد، "عطاي تکلم به زبانها" خواهد بود، نه تعميد روحالقدس.پس اگر خدا امروز با کسي چنين رفتار کرد و تعميد روحالقدس او را به تکلم به زبانها همراه ساخت، طبعاً بايد بسيار شکرگزار بود. پس ميتوان نتيجه گرفت که تعليم واعظان اوائل قرن بيستم و روزگار ما مبني بر اينکه بايد اين عطا را با دعا و استغاثه "دريافت داشت"، مطلقاً مطابق کتاب اعمال رسولان نيست
- شخص به زبانهاي بشري که لااقل براي بعضي از حضار قابل درک باشد، سخن گويد؛
- تکلم به زبانها، هدف مشخصي را تحقق بخشد، مانند اهدافي که در کتاب اعمال رسولان محسوس است. خدا روحالقدس و تکلم به زبانها را براي تفريح يا نشاط روحاني ما عطا نميکند. هر کار خدا هدفي دارد. امروزه، هدف از تکلم به زبانها بههنگام تعميد به روحالقدس چيست؟ هرگاه خدا ببيند که از اين امر، نتيجهاي مثبت براي ملکوتش حاصل ميشود، يقيناً آن را عطا ميکند، کمااينکه در مواردي نادر، امروزه نيز اين کار را ميکند. اما در اکثريت موارد، زبانهايي که مسيحيان امروز به آن تکلم ميکنند، زبانهاي اعمال رسولان نيست. شايد در بهترين حالت، زبانهايي مشابه با اول قرنتيان 12-14 باشد که به بررسي آن خواهيم پرداخت
نتيجه آنکه امروز نيز چنانچه خدا بخواهد و خدا عطا کند، ايمانداران نيز ميتوانند بههنگام به تعميد روحالقدس به زبانها سخن گويند. در غير اينصورت، هر ايمانداري بههنگام توبه و ايمان، يا بههنگام غسل تعميد و دستگذاري از سوي کشيشان و خادمان کليسا، تعميد به روحالقدس را دريافت ميکند و روحالقدس در زندگي او ساکن شده، او را به جميع راستي هدايت ميکند (يوحنا 14: 16-18، 26؛ 16: 7-15؛ روميان 8: 1-17؛ غلاطيان 5: 16-25). در اين زمينه، در بخشي ديگر سخن خواهيم گفت. تمامي فرقهها و کليساهاي مسيحي در اين زمينه اتفاق نظر دارند
درس کتاب اعمال براي امروز ما
آيا مطابق کتاب اعمال، تعميد به روحالقدس بايد هميشه با اين نشانه تکلم به زبانها همراه باشد؟ کتاب اعمال رسولان شهادت ميدهد که در آن روزگار اينچنين بوده است؛ اما فقط "شهادت" ميدهد (يعني ميگويد که "آنها" چنين کردند)، وليکن حکمي در اين مورد صادر نميکند. در هيچ جاي کتابمقدس و خصوصاً اعمال رسولان، تصريح نشده که تعميد به روحالقدس بايد حتماً با چنين نشانههايي همراه باشد. مفسران معمولاً به اين اصل اعتقاد دارند که مسائلي که در کتابمقدس در موردشان فقط شهادت داده شده، ميتوانند فقط بهعنوان الگو بهکار روند (مثلاً رسم غسل تعميد به روش غوطهور شدن)، نه بهعنوان حکم و قاعده. بهعبارت فنيتر، الگو ارائه ميدهد، نه هنجار. پس آيا ميتوان امروزه به مسيحيان حکم کرد که حتماً بايد به هنگام تعميد به روحالقدس، به زبانها سخن گويند؟
پاسخ اين سؤال را نميتوان از کتابمقدس داد. لذا بايد متوسل به نوشتههاي پدران کليسا و تاريخ مسيحيت قرون اوليه گرديد. هيچ مسيحي آگاهي نميتواند پدران اوليه کليسا (دستکم تا قرن 4 يا 5) را فاقد ايمان اصيل تلقي کند و بگويد که ايشان ايمان و محبت نخستين را ترک کرده بودند. همه فرقههاي مسيحي، اصول اعتقادات سيستماتيک و الهيات خود را مديون اين پدران ميدانند. طبق شهادت اين پدران، تکلم به زبانها از عهد رسولان به بعد فروکش کرد و جز در مواردي نادر مشاهده نميشد. ايشان نيز تلاش و کوششي براي "کسب" آن نميکردند چون يقيناً معتقد به اين بودند که اين عطا را خدا بايد بدهد، نه آنکه خودشان به زور آن را کسب کنند. اما ايشان وجود آن را در روزگار خود يکسره منکر نشدهاند و گزارش کردهاند که در مواردي نادر، اشخاصي به زبانها سخن گفته يا نبوت کردهاند. در قرون بعدي نيز گزارش شده که افراد، بههنگام تقرب به خدا و پر شدن از روحالقدس، نشانههاي ديگري از خود بروز دادهاند، نظير سرازير شدن غير ارادي اشک، گريه، خنده، احساس شادي فوق طبيعي، و غيره.
در نتيجه، نگارنده در نهايت فروتني معتقد است که تعميد روحالقدس همراه با نشانه زبانها، پديدهاي است کتابمقدسي، اما با توجه به واقعيتهاي تاريخ کليسا، نبايد امروز پافشاري کرد که همگان حتماً به اين شکل تعميد روحالقدس را بيابند. بايد حقايق کتابمقدس و واقعيتهاي تاريخ کليسا را به ايمانداران تعليم داد، اما نحوه رخداد اين امر را بهتر است به خدا سپرد. معلمان و واعظان امروز بايد به نوايمانان در باره اهميت نقش روحالقدس در زندگي ايماندار تعليم بدهند، اما نبايد در خصوص دريافت "نشانه" آن متوسل به راههاي غير کتابمقدسي شوند
نگارنده اين مقاله، ايمانداراني را ميشناسد که وقتي روحالقدس بر ايشان فرو ريخت، آزادانه و بدون فشار، هم به زبانها سخن گفتند و هم نبوت کردند و هم آيات عجيبي برايشان رخ داد. خود نگارنده نيز از همين تجربه، بهگونهاي فوق طبيعي و خارقالعاده برخوردار شد. بااينحال، اعتقاد ندارد که در اين مورد بايد ايمانداران را تحت فشار قرار داد. اگر خدا کسي را بههنگام توبه و بازگشت، يا بههنگام غسل تعميد، يا بعداً بههنگام دعا، با چنين تجربهاي سرافراز کرد، بايد خدا را جلال داد. اما باز تکرار ميکنيم، نبايد متوسل به راههاي غير کتابمقدسي شد.
توسل به راههاي غير کتابمقدسي
اما اين راههاي غير کتابمقدسي کدامها هستند؟ همه ما نظاير آن را ديدهايم يا خودمان تجربه کردهايم. يکي از آنها، دستگذاري و فشار و داد و فرياد و قيل و قال واعظان يا خادمان بر شخصي است که قرار است تعميد روحالقدس را بيابد. اين روش را مقايسه کنيد با روش آرام و موقر و مطمئن رسولان در سامره (اعمال 8)، و در افسس (اعمال 19: 1-7
روش ديگر، تحت فشار قرار دادنِ ايماندار است با گفتنِ جملاتي نظير اين: "خود را آزاد بگذار!"؛ "زبانت را آزاد بگذار!"؛ "آهان، آهان، آمد، آمد، بگو، آزاد باش…!"؛ "هر کلمهاي که به زبانت ميآيد بگو؛ نترس…"
و متأسفانه بسياري ديگر، گام به قلمروِ کفرگويي گذاشته، جسارت کرده، به ايماندار ميگويند: "آهان، هر چه من ميگويم، تو هم تکرار کن؛ آهان، همين است، گرفتي، هللوياه!" و بعد، شروع به تکلم به زبانها کرده، از ايماندار ميخواهند همان کلمات را تکرار کنند. شگفتا از اين همه گستاخي و عوامفريبي! همانطور که گفتيم، اين کار کفر است. واعظ گستاخي را به حدي ميرساند که کاري را که خداوندْ روحالقدس بايد انجام دهد، خودش انجام ميدهد. خداوند ببخشايدشان. نظاير اين امر را بسياري از ما به چشم ديدهايم
همچنين، برخي از ايمانداران، تحت فشار واعظ و ساير ايمانداراني که براي او دعا ميکنند، و نيز با شنيدن کلماتي که ديگران به زبانها ميگويند، کلمهاي بيمعني بر زبان ميآورند. ديگران با شنيدن اين کلمه، فرياد شادي بر ميآورند که توانستهاند او را نيز تعميد روحالقدس "بدهند"! اما همين ايماندار، بعد از مدتي، سرخورده، به افراد مورد اعتماد خود اعتراف ميکند که مطمئن نيست آنچه که بر زبان آورده، از روحالقدس بوده يا از خودش. آيا اين است آن موهبتي که خدا در اعمال 2: 28 وعده فرموده است؟
زبانها بهعنوان يکي از عطاهاي روحالقدس
در روزگار ما، عده بسياري هستند که به گونهاي اصيل به زبانها سخن ميگويند. نويسنده، بر طبق موازين کتاب اعمال و مندرجات اول قرنتيان فصلهاي 12 و 14، معتقد است که اين زبانها، بيشتر عطاي زبانها هستند تا نشانه تعميد به روحالقدس، مگر آنکه آن را بدون دعا و استغاثه و طلبيدن، آزادانه از خدا دريافت داشته باشند
و طبق اصول اول قرنتيان 12 و 14، تکلم به زبانها، فقط و فقط يکي از عطاهاي مختلف روحالقدس است، نه مهمترين آنها. چنين کسي، مطابق اول قرنتيان 12: 14-27، اجازه ندارد خود را برتر از ديگران بشمارد يا ديگران را متهم کند به اينکه "روحالقدس را ندارند
تظاهر به تکلم به زبانها
اما جاي تأسف است که بگوييم تعداد زيادي از کساني که امروزه به زبانها تکلم ميکنند، تظاهر به اين امر ميکنند. برخي از اين افراد، در اثر فشار اطرافيان، کلماتي بر زبان ميآورند و تصور ميکنند که تعميد روحالقدس يا عطاي زبانها را دريافت داشتهاند. عدهاي ديگر، تحت تأثيرات رواني محيط قرار ميگيرند و کلماتي بيان ميدارند. بعضي ديگر نيز با تکرار کلماتي که واعظ به آنها ديکته ميکنند، کلماتي بر زبان ميآورند
روشهاي نادرست و افراطي در کاربرد زبانها
تأکيدي نابجا و افراطي بر زبانها
زبانها، چه در حالت نشانه تعميد به روحالقدس و چه در حالت عطاي زبانها، جايگاه مشخصي در عهدجديد دارد. اما متأسفانه امروزه در محافل پنطيکاستي و کريزماتيک، چنان تأکيدي بر اين موضوع گذاشته ميشود که ايمانداراني که از تعاليم کتابمقدس اطلاع ندارند، تصور ميکنند که تکلم به زبانها يکي از مهمترين مسائل روحاني است. غافل از اينکه، خارج از کتاب اعمال (که در آن فقط و فقط 3 بار به اين امر اشاره شده، آن هم به صورت گزارش)، فقط در اول قرنتيان 12-14 به اين مساله اشاره شده، و تازه در آنجا، پولس با حالتي منفي در باره زبانها سخن ميگويد و مسيحيان را از افراط در اين امر برحذر ميدارد و محدوديتهايي براي کاربرد آنها بهکار ميبرد
کليساهاي پنطيکاستي و کريزماتيک بر اين باورند که پولس رسول در اول قرنتيان 12 و 14 در مورد زبانها تعليم ميدهد. در حاليکه اگر با اندکي دقت اين فصلها را بخوانيم، خصوصاً اگر اين دو فصل را همراه با فصل 13 بخوانيم، متوجه ميشويم که رهنمودهاي پولس رسول دقيقاً معطوف به ايجاد تعديل و محدوديت در کاربرد عطاها، خصوصاً کاربرد منطقي و متعادل عطاي زبانها ميباشد. لحن پولس در اين سه فصل، به هيچ وجه مشوق کاربرد زبانها به گونهاي که امروز متداول است، نميباشد
زبانها بهجاي خداوندْ روحالقدس
امروزه موضوع زبانها چنان بزرگ نشان داده ميشود که بهمحض آنکه نام مقدس روحالقدس ميآيد، ايمانداران ناخودآگاه، به ياد تکلم به زبانها ميافتند. اين واعظان و معلمان چنان تعليم ميدهند که گويي نقش روحالقدس در زندگي ايمانداران، طبق کلام خدا، فقط محدود ميشود به تکلم به زبانها و يکي دو عطاي فوق طبيعي ديگر. گويي تمام کار روحالقدس خلاصه ميشود در زبانها و عطاهاي فوقطبيعي. صد افسوس! نگارنده با نهايت اطمينان ميتواند بگويد که اين يکي از حربههاي نيرومند شيطان است براي آنکه توجه ايمانداران را از قدرت واقعي روحالقدس و کار عظيمي که او در زندگي ايشان ميتواند انجام دهد، منحرف سازد
قائل شدنِ قدرت جادويي براي زبانها
گاه نيز چنان در مورد اهميت زبانها تعليم داده ميشود که گويي در خودِ پديده تکلم به زبانها قدرتي جادويي و سحرآميز نهفته است. طوري صحبت ميشود که گويي خودِ زبانها عامل قدرت است، نه روحالقدس.
تازه، مشخص نيست که قائل شدنِ چنين قدرتي براي زبانها بر اساس کدام آيات است. از دو بخشي که در عهدجديد از زبانها سخن رفته است (يعني کتاب اعمال و اول قرنتيان 12 و 14)، هيچيک از تأکيدات امروزي در مورد "قدرت" زبانها را نميتوان نتيجه گرفت
زبانها بهعنوان دروازهاي بسوي عطاهاي ديگر
عدهاي نيز تعليم ميدهند که تکلم به زبانها، دروازهاي است به روي ساير عطاها. اگر کسي چنين ادعايي کرد، حتماً از او بخواهيد تا محل آياتي را که چنين تعليمي در آن نهفته است، نشان دهد. عطاي تکلم به زبانها فقط يکي از عطاها است. در کتابمقدس، ساير عطاها، نظير نبوت يا معجزات يا شفا، به عطاي زبانها مربوط و وابسته نشدهاند.
تکلم به زبانها با صداي بلند در جلسات عمومي
پولس رسول، در اول قرنتيان 14: 6-26 تعليم ميدهد که تکلم به زبانها در جمع، در صورتيکه ترجمه نشود، نه
فقط به کسي نفع نميرساند، بلکه حتي ممکن است باعث لغزش بيايمانان گردد. از اينرو، در آيات 27-28، اين
دستورالعمل را ميدهد که اگر ايمانداري در جلسه عمومي به زبانها سخن گويد و کسي نباشد که اين زبانها را
ترجمه کند، "بايد خاموش باشد و با خود و با خدا سخن گويد."
اما با نهايت حيرت ميبينيم که امروزه در جلسات عمومي و جلسات تلويزيوني، افراد با صداي بلند، و گويا تعمداً،
و مسلسلوار به زبانها سخن ميگويند بدون آنکه به دستورالعمل مشخص پولس در اين زمينه توجهي داشته
باشند. کجاي اين کار مطابق کلام خدا است؟
مزاح کردن به زبانها
اخيراً دو واعظ بهاصطلاح برجسته و شهير، در يکي از برنامههاي تلويزيوني خود، با يکديگر "به زبانها" مزاح
ميکردند و به قول معروف، جوک ميگفتند و بعد قاه قاه ميخنديدند. اگر عطاکننده زبانها، خداوندْ روحالقدس است،
آيا چنين است عملکرد مقدسِ روحالقدس؟ کجاي اين کار مطابق کلام خدا است؟
سرود گروهي به زبانها
پديده ديگري که در يکي دو دهه اخير باب شده، اين است که واعظ يا رهبر پرستش، از جماعت ميخواهد که فلان
سرود را "به زبانها" بسرايند. لذا نوازندگان شروع به نواختن آهنگِ مربوط به آن سرود ميکنند، و جماعت هر
يک به زباني متفاوت، شروع به سرودن آن سرود ميکنند. هرج و مرجي را که از اين امر حاصل ميشود،
ميتوانيد بهراحتي تجسم کنيد. آيا اين کار درست برخلاف تعليم پولس رسول در اول قرنتيان 14 نيست؟ کجاي اين
کار مطابق کلام خدا است؟
.نهيب دادن شيطان و ارواح پليد به زبانها
اين نيز باب شده که واعظ و جماعت، با تکلم به زبانها، شيطان يا روحهاي پليد را نهيب ميدهند. دفعه آينده که
شاهد چنين صحنهاي بوديد، لطفاً از واعظ سؤال کنيد که اين کار را مطابق با کدام آيه انجام ميدهد. پولس رسول
ميفرمايد: "کسي که به زباني سخن ميگويد، نه به مردم، بلکه به خدا ميگويد. زيرا هيچکس نميفهمد، ليکن در
روح به اسرار تکلم مينمايد… هر که به زباني ميگويد، خود را بنا ميکند" (اول قرنتيان 2 و 4). در هيچ جاي
عهدجديد نيامده که ميتوان شيطان و ارواحش را با زبانها نهيب داد. کجاي اين کار مطابق کلام خدا است؟
دعا يا شفاعت به زبانها
يکي ديگر از روشهاي ابداعي اين نهضتها، اين تعليم است که ميتوان به زبانها، از خدا چيزي طلبيد يا براي کسي
دعا کرد. باز به استناد آيات بالا، بايد گفت که در هيچ جاي کتابمقدس، چنين تعليمي داده نشده است.
حتماً بسيار حيرت خواهيد کرد که بشنويد که اين واعظان، تمام اين تعاليم را بر "احساسات" و/يا "تجربيات؟
خود بنا کردهاند، بدون اينکه هيچ اساسي در کتابمقدس داشته باشند. کجاي اين کار مطابق کلام خدا است؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر