۱۳۹۵ خرداد ۴, سه‌شنبه

آيا مسيحيان بايد به شريعت موسي عمل کنند




اين سؤالي است که بعضي از دوستان مطرح ميکنند و بنده لازم ميبينم در اين خصوص توضيح مختصري عرض کنم آياتي که معمولاً مورد استناد قرار ميگيرد، انجيل متي 5:‏17 ‏20 است که ميفرمايد: «گمان مبريد که آمدهام تا تورات و نوشتههاي پيامبران را نسخ کنم  نيامدهام تا آنها را نسخ کنم، بلکه آمدهام تا تحققشان بخشم. زيرا آمين، به شما ميگويم، تا آسمان و زمين از ميان نرود، نقطه يا همزهاي از تورات هرگز از ميان نخواهد رفت، تا اينکه همه بهانجام رسد. پس هر که يکي از کوچکترين اين احکام را کماهميت شمارد و به ديگران نيز چنين بياموزد، در پادشاهي آسمان، کوچکترين بهشمار خواهد آمد. اما هر که اين احکام را اجرا کند و آنها را به ديگران بياموزد، او در پادشاهي آسمان بزرگ خوانده خواهد شد. زيرا به شما ميگويم، تا پارسايي شما برتر از پارسايي فريسيان و علمان دين نباشد، هرگز به پادشاهي آسمان راه نخواهيد يافت.» ترجمه هزاره نو
در نگاه اول، چنين به نظر ميآيد که مسيح تعليم ميدهد که پيروانش بايد تمام اصول شريعت و مناسک يهوديان را بهعمل بياورند. آيا واقعاً منظور مسيح اين بود؟ اگر چنين بود، پس چرا خودش بر خلاف آنها عمل ميکرد؟ چرا چنين برداشتي در ساير تعاليم او يافت نميشود؟ بايد به فرمايش مسيح و مطالبي که او در دنباله اين آيات بيان فرمود بهدقت توجه کنيم
نخست آنکه مسيح فرمود آمده تا تورات و نوشتههاي انبياي يهود را «تحقق» بخشد، يعني به آنها جامه عمل بپوشاند يا اينکه پيشگوييها را متحقق سازد. و ميبينيم که او همين کار را در تمام طول زندگياش، و خصوصاً در مصائب و مرگ و زنده شدنش انجام داد
دوم آنکه او به عملي ساختن احکام و اهميت دادن به آنها اشاره ميکند و ميفرمايد که پارسايي (يا دينداري) پيروانش بايد با پارسايي فريسيان و علماي دين يهود متفاوت و حتي از ايشان برتر باشد. منظورش چيست؟ براي يافتن پاسخ بايد به آيات بعد توجه کنيم. مسيح چند مورد از احکام تورات را ذکر ميکند، مانند احکام مربوط به قتل، زنا، طلاق ،سوگند  انتقام و محبت کردن. اما او در هر مورد بُعد جديدي به آنها ميبخشد. او به عمق احکام تورات مينگرد، نه به ظاهر آنها. براي مثال، در مورد مجازات قتل ميفرمايد که نه تنها ارتکاب قتل، بلکه خشم گرفتن نيز سزاوار مجازات است. نه تنها ارتکاب عمل زنا، بلکه نظر شهوت انداختن نيز زناکاري است. او به عمق احکام تورات ميرود
سوم آنکه بايد ديد منظور از تورات و نوشته هاي پيامبران چيست. قبل از هر چيز بايد توجه داشت که در نوشته هاي انبياي يهود بعد از موسي، حکم جديدي به توراتِ موسي اضافه نشد  انبياي يهود فقط قوم اسرايئل را تشويق ميکردند که احکام موسي را نگاه دارند. ميماند احکام تورات يا شريعت موسي. شريعت موسي شامل سه نوع احکام بود احکام مدني، احکام آييني يا مناسک و احکام اخلاقي. احکام مدني شامل مقرراتي ميشد که مربوط به اداره مملکت بود. اينها تنها زماني قابل اجرا بود که بني اسرائيل مملکتي مستقل داشته باشند و پايتخت آن اورشليم باشد. بعد از ويراني اورشليم و معبد مقدس آن در سال 70 ميلادي، هيچ يهودياي ديگر قادر نيست اين احکام را بهجا آورد، چه برسد به مسيحيان. احکام آييني نيز عمدتاً شامل نظام قربانيها ميشد، و مواردي نظير نگاه داشتن روز سبّت (شنبه)، ختنه طهارات و غيره. مسيح يا اين احکام را «تحقق» بخشيد يا مفهومي روحاني به آنها داد  منظور از تحقق بخشيدن اين است که او با قرباني شدن بر روي صليب، نظام قربانيهاي تورات موسي را به اوج خود رسانيد. لذا مسيحيان ديگر نيازي به تقديم قرباني ندارد. در خصوص ختنه و طهارات نيز مسيح آنها را به مفهوم روحانيشان رسانيد. اکنون ديگر لازم نيست اجباراً کسي ختنه شود، تنها به اين منظور که مقبول خدا واقع گردد. آنچه مسيح انجام ميدهد، ختنه دل است، نه جسم. فراموش نکنيم که خودِ يهوديان نيز احکام مربوط به طهارات را بهخاطر جنبه بهداشتي آنها رعايت نميکردند، بلکه صرفاً براي اينکه بهلحاظ آيينهاي عبادت، نجس نباشند. اما به دليل اينکه مسيح پيروان خود را بهواسطه خون مقدس خود مقبول خدا ميسازد، نيازي نيست اين احکام به اين منظور انجام شوند. بديهي است رعايت طهارات اگر بهمنظور رعايت بهداشت صورت گيرد، بسيار نيز نيکو است
نوع سوم احکام تورات که منظور نظر عيسي بود (با توجه به آيات مربوط به خشم و زنا و طلاق و غيره)، احکام اخلاقي تورات است. اينجاست که مسيحيان بايد احکام تورات را مهم بشمارند و آنها را بهانجام برسانند، آن هم آن گونه که مسيح تعريف کرد، نه طبق تعريف انحرافي فريسيان و علماي دين يهود. منظور اين است که مسيح به عمق اين احکام و قصد واقعي آنها توجه داشت. چه فايدهاي دارد که انسان قتل نکند، اما دلش پر از بغض و کينه و غيظ باشد؟ پس ميبينيم که مسيح به احکام اخلاقي تورات، بُعدي جهاني و کلي ميبخشد. در چنين حالتي است که احکام تورات براي مسيحيان لازمالاجرا است. اوج اين احکام، محبت به همنوع است، چه به دوست و چه به دشمن
باز بايد تذکر دهم که امروزه، خودِ يهوديان نيز قادر نيستند احکام مدني و آييني خود را بهجا بياورند، زيرا يا در سراسر دنيا، در کشورهاي مختلف زندگي ميکنند، يا اگر هم در کشور مدرن اسرائيل زندگي کنند، نظام اداري مملکت کلاً تغيير يافته است. احکام آييني و خصوصاً نظام قربانيها مطلقاً قابل اجرا نيست، چرا که ديگر نه معبدي در اورشليم وجود دارد، و نه کاهني. يهوديان اگر بسيار مؤمن باشند، بايد به احکام اخلاقي تورات متمسک باشند. شايد يکي از معدود احکامي که يهوديان امروزه رعايت ميکنند، ذبح حيوانات خوراکي به طريق «کوشر» است، و نيز تعطيلي روز شنبه
حال به ذکر يکي دو مثال از زندگي مسيح ميپردازيم. در انجيل متي، فصل 12، آيات 1-‏8  رويدادي اينچنين ثبت شده است: «در آن زمان، عيسي در روز شبّات (همان شنبه) از ميان مزارع گندم ميگذشت. شاگردان او به علت گرسنگي شروع به چيدن خوشههاي گندم و خوردن آنها کردند. فريسيان چون اين را ديدند، به او گفتند: “نگاه کن، شاگردانت کاري انجام ميدهند که در روز شبّات جايز نيست.”. پاسخ داد: “مگر نخواندهايد که داوود چه کرد  آنگاه که خود و يارانش گرسنه بودند؟ به خانه خدا در آمد و خود و يارانش نان تقديمي را خوردند، هر چند خوردن آن براي او و يارانش جايز نبود، زيرا فقط کاهنان بدان مجاز بودند  يا مگر در تورات نخواندهايد که در روزهاي شبّات، کاهنان در معبد، حرمتِ شبّات را نگاه نميدارند، و با اين همه بيگناهند؟ به شما ميگويم کسي در اينجاست که بزرگتر از معبد است  اگر مفهوم اين کلام را درک ميکرديد که ميگويد، طالب رحمتم نه قرباني، ديگر بيگناهان را محکوم نميکرديد زيرا پسر انسان صاحب شبّات نيز است.» ترجمه هزاره نو
در اين رويداد، مسيحْ مفهوم جديدي به روز سبّت يا شبّات ميبخشد. او اولاً نياز واقعي انسان را بالاتر از حکم تورات قرار ميدهد، و ثانياً خود را «صاحب شبّات» ميخواند، و ثالثاً خود را برتر از معبد مقدس اورشليم معرفي ميکند مسيح مفهوم جديدي به دين يهود بخشيد
مسيح در رويدادي ديگر فرمود: «هيچ کس پارچه نو را به جامه کهنه وصله نمينزد، زيرا وصله از جامه کنده ميشود و پارگي بدتر ميگردد. و نيز شراب نو را در مشکهاي کهنه نميريزند، زيرا مشکها پاره ميشود و شراب ميريزد و مشکها از بين ميروند. شراب نو را در مشکهاي نو ميريزند تا هر دو محفوظ بماند.» (متي 9:‏16-‏17). مقصود مسيح اين بود که احکام او که شکل تازهاي از احکام تورات بود، بايد در نظامي جديد قرار گيرد، نه اينکه آنها را در «مشکهاي» کهنه يهوديت ريخت
اميد است اين مختصر پاسخگوي سؤالات دوستان در خصوص فرمايش مسيح در فصل پنجم انجيل متي باشد

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

خوانده شده‌ايم يا برگزيده هستيم؟



  آيا ما که نجات يافته‌ايم، به اين علت بوده که از ازل و پيش از آفرينش جهان، برگزيده بوديم يا اينکه خودمان با اراده آزاد خودمان انتخاب کرديم که به مسيح ايمان آوريم؟ آيا خدا از ازل بعضي را براي نجات بر گزيد و بعضي را براي هلاکت؟ آيا خدا حاکم مطلق بر سرنوشت ما است، يا ما اراده و انتخاب آزاد داريم؟ آيا ما تحت جبر قرار داريم يا از اختيار برخورداريم؟
اينها سؤالاتي است که قرن‌ها است در عرصه دين و فلسفه مطرح است. مسيحيان نيز امروز با اين مسأله مواجه هستند ايشان دو نوع نگراني دارند: آيا جزو برگزيدگان هستند؟ آيا ممکن است نجات خود را از دست بدهند؟ بهتر است ببينيم کتاب‌مقدس در اين زمينه چه مي‌گويد. مشکل ما اين است که کتاب‌مقدس هر دو موضع را مطرح مي‌سازد. يعني هر دو موضع در کتاب‌مقدس مورد اشاره قرار گرفته است. در زير به آياتي مربوط به اين دو موضع اشاره مي‌کنيم
آياتي در باره برگزيدگي
«پس خدا بر هر که بخواهد رحم مي‌کند و هر که را بخواهد سختدل مي‌سازد. مرا خواهي گفت  “پس ديگر چرا ما را سرزنش مي‌کند؟ زيرا کيست که بتواند در برابر اراده او ايستادگي کند؟”. اما اي انسان، تو کيستي که با خدا مجادله مي‌کني آيا مصنوع مي‌تواند به صانع خود بگويد چرا مرا چنين ساختي؟ آيا کوزه‌گر اختيار ندارد که از توده گِلي واحد، ظرفي براي مصارف مهم و ظرفي ديگر براي مصارف معمولي بسازد؟ چه مي‌توان گفت اگر خدا با اينکه مي‌خواهد غضب خود را نشان دهد و قدرت خويش را نمايان سازد، ظروفِ مورد غضب را که براي هلاکت آماده شده‌اند، با بردباري بسيار تحمل کند، تا بتواند عظمت جلال خود را بر ظروف مورد رحمت معلوم گرداند  ظروفي که آنان را پيشاپيش براي جلال آماده کرده است روميان 9:‏18-‏23
زيرا پيش از آفرينش جهان، ما را در وي بر گزيد تا در حضورش مقدس و بي‌عيب باشيم  افسسيان 1:‏4
«شما نبوديد که مرا بر گزيديد، بلکه من شما را بر گزيدم و مقرر داشتم…» يوحنا 15:‏16
«چون غير يهوديان اين را شنيدند، شادمان شدند و کلام خداوند را حرمت داشتند، و آنان که براي حيات جاويد تعيين شده بودند، ايمان آوردند    اعمال 13:48
زيرا دعوت‌شدگان بسيارند، اما برگزيدگان کم    متي 22:14
در اين زمينه، مي‌توان به ايمان آوردن پولس نيز اشاره کرد. او به انتخاب آزاد خود ايمان نياورد  بلکه خدا او را بر گزيد و بر او ظاهر شد و او را به ايمان هدايت کرد. خودش در اين زمينه مي‌فرمايد: «اما چون خشنودي او که مرا از بطن مادرم وقف کار خود کرد و به‌واسطه فيض خود مرا فرا خواند
در اين بود که پسر خود را در من آشکار سازد…» غلاطيان 1:‏15-‏16
آياتي در باره آزادي انتخاب«زيرا خدا جهان را آنقدر محبت کرد که پسر يگانه خود را داد تا هر که به او ايمان آوَرَد هلاک نگردد، بلکه حيات جاويدان يابد.» يوحنا 3:‏16«هر که تشنه است، نزد من آيد و بنوشد.» (يوحنا 7:‏37). در اين زمينه به تمام آياتي در انجيل يوحنا بايد مراجعه کرد که عبارت «هر که» در آنها به‌کار رفته است
خدا نمي‌خواهد کسي هلاک شود، بلکه مي‌خواهد همگان به توبه گرايند.» دوم پطرس 3:‏9
«بياييد نرد من، اي تمام زحمتکشان و گرانباران، که من به شما آسايش خواهم بخشيد.» متي 11:28
در اين زمينه، بايد به آزادي انتخاب آدم و حوا اشاره کرد. اگر ايشان صاحب اراده و انتخاب آزاد نبودند، خدا ايشان را در زمينه نخوردن ميوه آن درخت هشدار نمي‌داد. اگر تصور کنيم که اراده ازلي خدا اين بود که ايشان گناه کنند، در اين صورت، خدا را عامل و منشأ گناه مي‌سازيم. همچنين بايد به آزادي اراده قوم اسرائيل در مرز کنعان توجه بکنيم. ايشان مي‌توانستند به وعده خدا ايمان داشته باشند و ظرف سه ماه بعد از خروج از مصر، وارد کنعان شوند. اما ايشان بي‌ايماني را انتخاب کردند و چهل سال در بيابان سرگردان شدند. کسي به خود جرأت نمي‌دهد که خدا را مسبب بي‌ايماني و سرگرداني ايشان تلقي کند. در ضمن، اگر انسان داراي انتخاب آزاد نبود، اين همه نصايح رسالات براي چه مي‌بود؟ اگر مطمئن باشيم که ما جزو برگزيدگانِ ازلي هستيم و نجات نهايي ما قطعي است  هر طور هم زندگي کنيم بر نجات ما اثري نخواهد داشت
نتيجه‌گيريهاي مسيحيانمسيحيان در طول تاريخ دوهزارساله خود نتيجه‌گيريهاي مختلفي از اين آيات و اشارات کرده‌اند  مسيحيت در قرون اوليه، به آزادي اراده انسان اعتقاد داشت. گرچه بعضي از پدران کليسا مسأله جبر و برگزيدگي ازلي را مطرح کردند، اما اين نظر مورد تأييد شوراهاي کليسايي قرار نگرفت  امروزه، کليساهاي کاتوليک و ارتودُکس که دنباله‌روِ سنت قديمي مسيحيت هستند به آزادي اراده انسان عقيده دارند
اما پس از نهضت مارتين لوتر در قرن شانزدهم، يکي ديگر از پيشگامان نهضت اصلاحات به نام ژان کالوَن در همان دوره، اعتقاد به برگزيدگي و تعيين ازلي را تعليم داد و امروزه اکثر کليساهاي پروتستان پيروِ نظر او هستند. طبق تعليم کالوَن، خدا پيش از آفرينش جهان، عده‌اي را براي نجات بر گزيد و عده‌اي را براي هلاکت. اراده انسان در اثر سقوط چنان تباه شده که خودش قادر به انتخاب ايمان نيست. اين فيض خدا است که برگزيدگان را به‌سوي نجات هدايت مي‌کند و اين فيض مقاومت‌ناپذير است. چنين فيضي نصيب کساني که براي هلاکت تعيين شده‌اند نمي‌شود. کفاره مسيح نيز تنها براي برگزيدگان کارآيي دارد. برگزيدگان که در اثر فيض مقاومت‌ناپذير خدا نجات مي‌يابند در امنيت ابدي ساکن هستند و هيچ گاه نجات خود را از دست نمي‌دهند
اما در قرن هفدهم، يک عالم الهيات هلندي به نام هاکوبوس آرمينيوس بيشتر به سمت نظريه سنتي کليسا گرايش پيدا کرد و در محافل پروتستان به تعليم اراده و انتخاب آزاد انسان پرداخت. او آيات مربوط به تعيين ازلي نجات‌يافتگان را رد نمي‌کرد، اما آنها را در پرتوِ تعليم پطرس رسول در رساله اول، 1:‏2 مورد توجه قرار مي‌داد که به «پيشداني خدا» اشاره مي‌کند. يعني اينکه چون خدا «از پيش مي‌دانست» چه کساني ايمان مي‌آورند، نام آنان را از ازل در دفتر حيات خود ثبت کرد و ايشان جزو برگزيدگان شدند
تذکري در باره نظرات کالون و آرمينيوساما در هر دو نظرِ کالون و آرمينيوس ايرادي وجود دارد. اين دو نظر گرچه بر اساس آياتي از کتاب‌مقدس هستند، اما يک نکته را از نظر دور مي‌دارند و آن اينکه خدا اساساً در بُعد زمان قرار ندارد. يعني اينکه براي خدا پيش يا پس مفهومي ندارد کدام «از پيش»؟ مگر براي خدا گذشته و حال و آينده وجود دارد؟ براي خدا همه چيز حي و حاضر است. خدا در بُعد زمان قرار ندارد که بخواهد کساني را «از پيش» براي نجات يا هلاکت تعيين کند، يا «از پيش بداند» چه کساني ايمان مي‌آورندآشتي ميان دو نظردر دهه‌هاي گذشته، عده‌اي از پيروان کالون نظر او را تعديل کرده‌اند و اظهار مي‌دارند که انسان داراي آزادي اراده و انتخاب است، اما خدا اراده آزاد او را به‌شکلي بر مي‌انگيزد که ايشان نجات را انتخاب کنند. به اين تعليم مي‌گويند آموزه کالوينيسم معتدل
سؤال ديگري که در اينجا مطرح مي‌شود اين است که آيا همه کساني که «اظهار ايمان» مي‌کنند و به کليسا مي‌پيوندند جزو «برگزيدگان» هستند؟ اگر هستند، پس چرا بعضي از آنان بعد از مدتي ايمان خود را انکار مي‌کنند و در بي‌ايماني از دنيا مي‌روند؟ پاسخ کالوينيسم اين است که ايشان از ابتدا از «ايمان نجات‌بخش» برخوردار نبودند. ايمان ايشان اصيل نبود. در اين زمينه، مي‌توان به مَثـَل گندم و کرکاس اشاره کرد. اما پاسخ آرميني‌ها به اين سؤال اين است که ايشان ايمان آوردند و بعد لغزش خوردند. با توجه به پاسخ هر دو مکتب به اين سؤال، پي مي‌بريم که در واقع گويا هر دو طرف همان نکته را به‌نوعي به دو طريق مختلف مطرح مي‌سازند. شايد بتوان گفت که هر دو به‌نوعي به اين نتيجه مي‌رسند که همه کساني که امروزه اظهار ايمان مي‌کنند، ممکن است روزي منکر ايمان شوند. در واقع، اين دو نظر، از دو ديدگاه متفاوت به قضيه‌اي واحد مي‌نگرند
سوء درک کالوينيسمگاهي اوقات ديده مي‌شود که حتي معلمين کالوينيست هم عقيده خود را اشتباه مطرح مي‌سازند. امنيت ابدي نجات برگزيدگان به اين معني نيست که همه کساني که اظهار ايمان مي‌کنند، جزو «برگزيدگان» هستند، چرا که همان گونه که گفتيم، ممکن است کسي که امروز اظهار ايمان مي‌کند، از «ايمان نجات‌بخش» يا ايمان اصيل برخوردار نباشد. اين آن چيزي است که کالون اظهار مي‌دارد و بايد آن را درست درک کرد
در ضمن، امنيت ابدي برگزيدگان به معني بي‌مبالاتي و زندگي بي‌بند و بار نيست. پطرس رسول مي‌فرمايد: «پس اي برادران هر چه بيشتر بکوشيد تا فراخواندگي و برگزيدگي خويش را تحکيم بخشيد، چرا که اگر چنين کنيد، هرگز سقوط نخواهيد کرد.» (دوم پطرس 3:‏10). مفهوم اين آيه بسيار روشن است، زيرا مي‌گويد که گرچه عده‌اي برگزيده شده‌اند، اما ايشان بايد برگزيدگي خود را ثابت کنند تا سقوط ننمايند
نتيجهاز آنجا که هر دو نظر در کتاب‌مقدس ذکر شده، نمي‌توان هيچ ‌يک را رد کرد. اما با توجه به اينکه خدا در بُعد زمان نيست، مي‌توان هر دو را درک کرد. بايد نهايت تلاش خود را بکنيم تا دعوت و برگزيدگي خود را ثابت کنيم، زيرا در غير اين صورت، ثابت کرده‌ايم که جزو برگزيدگان نيستيم. در اينجا، هم حاکميت خدا را مد نظر قرار داده‌ايم و
هم آزادي اراده انسان را

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۴, جمعه

روح‌القدس


و اينک مي‌رسيم به پاراگراف سوم اعتقادنامه نيقيه که باز با عبارت «من ايمان دارم» آغاز مي‌شود. مي‌گويد: «من ايمان دارم به روح‌القدس که خداوند و بخشنده حيات است که از پدر و پسر صادر مي‌گردد و او را با پدر و پسر يک پرستش و يک جلال است. او از طريق پيامبران سخن گفته است

روح‌القدس کيست
کتاب‌مقدس توضيح نمي‌دهد که روح‌القدس کيست، بلکه فقط وجود او را همچون شخص سوم تثليث بديهي مي‌شمارد. کتاب‌مقدس او را شخص معرفي مي‌کند، نه يک نيرو. طبق اين اعتقادنامه، روح‌القدس از پدر و پسر صادر مي‌گردد
يوحنا 14:‏26؛ اعمال 2:‏33

در پيدايش 1:‏2، ذکر شده که «روح خدا سطح آبها را فرو گرفت.»، اما توضيح نمي‌دهد که او کيست. وليکن از اشارات بعدي کتاب‌مقدس به روح‌القدس، مشخص مي‌شود که او وجودي است الهي و همذات با خداي پدر. در بعضي جاهاي عهدجديد نبوت‌هايي که در عهدعتيق از زبان خدا جاري شده، به روح‌القدس نسبت داده شده است، و همين مؤيد الوهي بودن او است (مثلاً اعمال 28:‏25؛ عبرانيان 10:‏15). پولس نيز در اول قرنتيان 2:‏‏10-‏11 مي‌فرمايد که خدا حقايق روحاني را توسط روح‌القدس بر ما آشکار فرموده، «چرا که روحْ همه چيز، حتي اعمال خدا را نيز مي‌کاود. زيرا کيست که از افکار آدمي آگاه باشد جز روح خود او که در درون اوست؟ بر همين قياس، فقط روح خداست که از افکار خدا آگاه است.». مسيح، پس از قيامش، به شاگردانش امر فرمود که نزد همه ملت‌ها رفته، ايشان را شاگرد سازند و آنان را به نام پدر و پسر و روح‌القدس تعميد دهند (متي 28:‏‏19؛ نيز ر.ک. دوم قرنتيان 13:‏14). همه اينها گواه است بر اينکه روح‌القدس وجودي است الوهي و شخص سوم از تثليث مقدس. در فصل بعد، در باره تثليث بحث خواهيم کرد


کار روح‌القدس
-روح‌القدس نگهدارنده خلقت است. در پيدايش 1:‏2 مي‌بينيم که او به جهاني که در آب غوطه‌ور بود نظم مي‌بخشد. همچنين در مزمور 104:‏30 مي‌خوانيم که روح‌القدس عاملي است براي بقاي خلقت.

-روح‌القدس الهام‌بخش انبيا بوده است. هر آنچه انبيا و رسولان مي‌نوشتند تحت الهام مستقيم روح‌القدس بوده است. پطرس رسول مي‌فرمايد: «زيرا وحي هيچگاه به اراده انسان آورده نشد، بلکه آدميان تحت نفوذ روح‌القدس از جانب خدا سخن گفتند.» (دوم پطرس 2:‏21). به همين دليل است که در اعتقادنامه آمده که «او از طريق پيامبران سخن گفته است

-نکته بسيار مهم ديگر اين است که آنچه در انسان باعث مي‌شود که ايمان بياورد، روح‌القدس است. خداوند ما عيسي مسيح در گفتگويي که با نيقوديموس داشت (يوحنا 3:‏5-‏9) فرمود که انسان تا از روح‌القدس مولود نگردد، ملکوت خدا را نخواهد ديد. در اول قرنتيان 12:‏3 نيز مي‌خوانيم که انسان بدون عامليت روح‌القدس نمي‌تواند عيسي را خداوند بخواند

-روح‌القدس جمع ايمانداران را به سوي جميع راستي هدايت مي‌کند (يوحنا 16:‏13). به همين دليل است که رسولان مسيح در نخستين شوراي کليسايي (اعمال فصل 15)، تصميماتي گرفتند و آن را «مصلحت ما و روح‌القدس» خواندند  اعمال 15:‏28

-روح‌القدس بر مسيح شهادت مي‌دهد (يوحنا 15:‏26) و او را جلال مي‌بخشد (يوحنا 16:‏14). او اين کار را امروزه از طريق عطاهايي که به کليسا مي‌دهد و خدماتي که از طريق آن به‌انجام مي‌رساند تحقق مي‌بخشد

-روح‌القدس به‌راستي صاحب و هادي کليسا است. اين امر را در تمام کتاب اعمال رسولان مشاهده مي‌کنيم. شايد بارزترين آيه در اين زمينه، اعمال 20:‏28 باشد که مي‌فرمايد: «مراقب خود و تمامي گله‌اي که روح‌القدس شما را به نظارت بر آن بر گماشته است باشيد

-و بالاخره به کاري مي‌رسيم که روح‌القدس در زندگي ايمانداران انجام مي‌دهد. روح‌القدس از جانب خداي پدر و پسر خدا در وجود ايمانداران ساکن مي‌شود و تسلي‌دهنده يا مدافع ايشان است (يوحنا 14:‏16). او در ايمانداران زندگي مي‌کند (يوحنا 14:‏17) و ايشان را تعليم مي‌دهد  يوحنا 14:‏26



به اين ترتيب، مي‌توان گفت که روح‌القدس آن بخشي از وجود خدا است که ما با او سر و کار داريم. پدر در آسمان است و کسي هرگز او را نديده است، اما پسر خدا که در آغوش او است، او را بر ما ظاهر کرد و ما از طريق او خداي پدر را شناختيم (يوحنا 1:‏18). يوحنا مي‌فرمايد: «حيات ظاهر شد؛ ما آن را ديده‌ايم و بر آن شهادت مي‌دهيم. ما حيات جاويدان را به شما اعلام مي‌کنيم که با پدر بود و بر ما ظاهر شد. ما آنچه را ديده و شنيده‌ايم به شما نيز اعلام مي‌کنيم تا شما نيز با ما رفاقت داشته باشيد.» (اول يوحنا 1:‏2-‏3). مسيح به آسمان باز گشت و به دست راست خدا نشسته است. اما او اکنون از طريق روح‌القدسش با ما مشارکت دارد. روح‌القدس آن جزئي از وجود خدا است که در جهان و در ميان مردم و در دل ايمانداران از جانب خداي پدر و پسر خدا فعال است. هر گاه حضور خدا را احساس کنيم، در واقع حضور روح‌القدس را احساس کرده‌ايم. سر و کار و ما در اين عصر در واقع با او است. اوست که از جانب پدر و پسر در جهان، در ميان مردم، و در دل مؤمنين کار مي‌کند

از اين رو، ترتيب درست دعا اين است که به قوت روح‌القدس، به نام عيسي مسيح، يعني با اجازه‌اي که خون او به ما مي‌دهد، خطاب به خداي پدر دعا کنيم. اما اگر خطاب به مسيح يا روح‌القدس نيز دعا کنيم، خطا نکرده‌ايم. براي همين است که اعتقادنامه مي‌گويد:  او را با پدر و پسر يک پرستش و يک جلال است

پدر پسر را فرستاد تا خود را بر ما بشناسند. پسر نيز روح‌القدس را از پدر دريافت کرد و بر ما ريخت. روح‌القدس پسر را جلال مي‌بخشد و بر او شهادت مي‌دهد تا او را بشناسيم. وقتي عيسي را شناختيم، او ما را به سوي پدر هدايت مي‌کند تا در نهايت پدر جلال يابد و او کل در کل باشد  اول قرنتيان 15:‏28



پري روح‌القدس

اولاً بايد يادآوري کنيم که هيچ کس بدون عمل روح‌القدس نمي‌تواند به مسيح ايمان بياورد و تولد تازه بيابد. اين را در بخشهاي قبلي همين فصل تذکر داديم. به اين ترتيب، مي‌توان با قطع و يقين گفت که همه ايمانداران واقعي که ايمان نجات‌بخش را يافته‌اند، در اثر عمل روح‌القدس نجات يافته‌اند و روح‌القدس را دارند. اينکه ايمانداري عضو کليسا يعني خانواده الهي مي‌گردد، کار روح‌القدس است. پولس رسول مي‌فرمايد: «زيرا همه ما، چه يهود و چه يوناني، چه غلام و چه آزاد، در يک روح تعميد يافتيم تا يک بدن را تشکيل دهيم؛ و همه ما از يک روح نوشانيده شده‌ايم.» (اول قرنتيان 12:‏‏13). توجه بفرماييد که پولس مي‌فرمايد «همه ما»، نه تنها کساني که عطاي تکلم به زبانها را دريافت داشته‌اند

اما نبايد به اين عمل اوليه روح‌القدس اکتفا کنيم که سبب مي‌شود ايمان بياوريم و عضو بدن مسيح گرديم. کتاب‌مقدس بارها ما را اندرز داده تا دائماً از روح‌القدس پر باشيم و کنترل زندگي خود را به دست او بسپاريم (روميان 8:‏14؛ غلاطيان 5:‏16؛ افسسيان 5:‏18). اگر مي‌خواهيم بدانيم که از روح‌القدس پر هستيم يا نه، بايد به زندگي خود نگاه کنيم. کسي از روح‌القدس پر است که زندگي‌اش در اطاعت از کلام خدا سپري شود. پولس مي‌فرمايد: «زيرا آنان که از روح خدا هدايت مي‌شوند، پسران خدايند.» (روميان 8:‏14). تولد تازه از روح‌القدس کافي نيست؛ بايد زندگي‌مان دائماً تحت کنترل و هدايت او باشد. اما کنترل و هدايت از روح‌القدس به اين معني نيست که خودمان کنترلي بر زندگي خود نداشته باشيم. ما مانند ديوزدگان نمي‌شويم تحت تسخير ديو در مي‌آيند و کنترلي بر خود ندارند. ما با اراده آزاد، کنترل زندگي خود را به دست روح‌القدس مي‌سپاريم

پري از روح‌القدس دست خودمان است. اين بستگي به اطاعت ما از کلام خدا دارد؛ بستگي به ميزان اشتياق ما دارد. وقتي زندگي‌مان تحت کنترل و هدايت روح‌القدس قرار گرفت، اين ثمرات از ما سر خواهد زد: محبت، شادي، آرامش، صبر، مهرباني، نيکويي، وفاداري، فروتني و خويشتنداري (غلاطيان 5:‏22-‏23). اما اگر يکي از اين عوامل در زندگي ما ديده شود، مشخص مي‌گردد که زندگي‌مان تحت کنترل و هدايت نفس اماره ما است: بي‌عفتي، ناپاکي، هرزگي، بت‌پرستي و جادوگري؛ دشمني، ستيزه‌جويي، رشک، خشم؛ جاه‌طلبي، نفاق، دسته‌بندي، حسد؛ مستي و عياشي (غلاطيان 5:‏19-‏21). کاش همه ما کنترل زندگي خود را در اطاعت از کلام خدا به روح‌القدس بسپاريم



عطاياي روح‌القدس

پولس رسول در رساله اول قرنتيان، فصل‌هاي 12 تا 14 به‌تفصيل به مسأله عطاياي روحاني مي‌پردازد. از فحواي اين سه فصل چنين بر مي‌آيد که عده‌اي از مسيحيان قرنتس تصور مي‌کردند عطاي تکلم به زبانها مهم‌ترين عطيه است و اگر کسي به زبانها سخن نگويد شخصي روحاني نيست. پولس به شکلي مبسوط در فصل 12 شرح مي‌دهد که عطايا مختلف است. بخشنده عطايا روح‌القدس است و اوست که بر حسب اراده خود به هر کس عطيه‌اي مي‌بخشد، آن هم براي منفعت همگان نه شخص خودش (12:‏7، 11). عطاي تکلم به زبانها تنها يکي از عطايا است و همه از آن برخوردار نيستند (12:‏‏27-‏30). تازه عطاي تکلم به زبانها به بقيه اعضاي کليسا نفع نمي‌رساند، بلکه فقط به خود شخص 14:‏4-5

همچنين بايد توجه داشت که عطاياي روح‌القدس محدود به 12:‏8-‏10 نمي‌شود. در 14:‏26 و روميان 12:‏6-‏8 و اول پطرس 4:‏10 به عطاهاي ديگر نيز اشاره شده است

وظيفه شخص مسيحي اين است که با اطاعت و اشتياق، از روح‌القدس پر بوده، مشتاق خدمت به کليسا باشد. در اين صورت، روح‌القدس بر حسب اراده خود (اول قرنتيان 12:‏7 و 11) عطايي به او خواهد بخشيد تا بتواند براي بناي کليسا مفيد واقع شود

کفر به روح‌القدس
مسيح فرمود: «هر که سخني بر ضد پسر انسان گويد آمرزيده شود، اما هر که بر ضد روح‌القدس سخن گويد، نه در اين عصر و نه در عصر آينده، آمرزيده نخواهد شد.» (متي 12:‏32). در مسيحيت، کفر به روح‌القدس گناهي است نابخشودني. اکنون که به همه کارهاي روح‌القدس اشاره کرديم، مشخص است که اوست که از جانب خداي پدر و پسر خدا بر زمين و در زندگي ما کار مي‌کند. پس اگر کسي به او کفر گويد، در واقع تنها عاملي را که مي‌تواند باعث توبه و ايمان آوردن او، و در نتيجه دريافت تولد تازه گردد، رد کرده است و ديگر به هيچ روي نمي‌تواند بخشوده شود

اما خيلي دشوار است که تشخيص دهيم چه کسي به روح‌القدس کفر گفته است و اينکه کفر به روح‌القدس دقيقاً چه عملي است، زيرا در کلام خدا توضيح بيشتري در اين مورد داده نشده است. پس بهتر است زود دست به قضاوت نزنيم؛ نه خود را محکوم کنيم به اين گناه، و نه ديگران را.

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

همسر قائن که بود؟ آیا قائن با خواهرش ازدواج کرده بود؟

‎Christian Apologetics دفاعیات مسیحی‎'s photo.
کتاب مقدس بارها گزارش می دهد که آدم و حوا نخستین انسان هایی بوده اند که آفریده شدند (اعمال رسولان فصل 17 آیه 26، اول قرنتیان فصل 15 آیات 45، 47). حوا مادر زندگان نامیده شد (پیدایش فصل 3 آیه 20).
اگر انسان های دیگر در آن دوران می زیستند، چرا خدا حوا را از دنده آدم آفرید (پیدایش فصل 2 آیات 18، 21- 22)؟ وقتی آدم برای اولین بار حوا را دید، چنین گفت:"این مانند خود من است. استخوانی از استخوان هایم و قسمتی از بدنم" (فصل 2 آیه 23).
قائن اولین فرزند آدم و حوا بود (پیدایش فصل 4 آیه 1). اما کتاب مقدس در مورد تولد دقیق دختران گزارشی نمی دهد. فقط به این جمله بسنده می کند:"آدم بعد از تولد شیث 800 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد. او در سن 930 سالگی مرد" (فصل 5 آیات 4- 5). از سوی دیگر، وقتی آدم 130 ساله بود، پسرش شیث به دنیا آمد (فصل 5 آیه 4).
کتاب مقدس نمی گوید که شیث سومین پسر آدم بود. بنابراین می توان حدس زد که آدم به هنگام تولد شیث، دختر یا دخترانی داشته است. بعد از قتل هابیل، کتاب مقدس می گوید که چندی بعد همسر قائن حامله شد (فصل 4 آیه 17). به عبارت دیگر، قائن به هنگام جنایت، متاهل بوده است.
قائن بعد از قتل هابیل می ترسید و احساس تقصیر می کرد. او به خدا گفت:"هر که مرا ببیند، مرا خواهد کشت" (پیدایش فصل 4 آیه 14). اشاره قائن به سایر فرزندان آدم و حوا بود. اگر او می توانست برادرش را بکشد، پس اعضای خانواده اش هم می توانستند او را به قتل برسانند.
در آن زمان حق انتخاب همسر بسیار محدود بود و خداوند حکمی مبنی بر ممنوعیت ازدواج با خویشاوند نزدیک را صادر نکرد. ابراهیم نیز طبق سنت آن روزگار با ناخواهری خود (ساره) ازدواج کرد. صدها سال بعد خداوند قانونی را وضع کرد که طبق آن ازدواج با خویشاوند نزدیک ممنوع گردید (لاویان فصل 18 آیات 6- 18). در دوران موسی، تعداد زنان و مردان قوم اسرائیل بیش از صدها هزار نفر بود و مانند روزگار قائن، ازدواج با خویشاوند نزدیک امری مهم برای بقاء بشر محسوب نمی گردید.
کارشناسان معتقدند که نمی توان به طور قطع و یقین اظهار داشت که قائن با خواهرش ازدواج کرده، شاید قائن دختر برادر یا دختر خواهرش را به عنوان همسر برگزیده بود.
کتاب مقدس دقیقا مشخص نکرده که وقتی قائن برادرش هابیل را کشت چند ساله بود (پیدایش فصل 4 آیه 8). از آن جائی که هردو به گله داری و زراعت مشغول بودند، احتمالا کاملا بالغ بوده و خانواده داشتهاند. به طور قطع، آدم و حوا فرزندان دیگری غیر از هابیل و قائن داشتهاند (پیدایش فصل 5 آیه 4).
دلیل بروز ناهنجاریهای ژنتیکی در ازدواج های خویشاوندی این است که وقتی دو شخص خویشاوند (خواهر و برادر) با هم ازدواج میکنند، احتمال بروز نقص های ژنتیکی بیشتر میشود، چون والدین دارای نقص های ژنتیکی یکسان هستند. وقتی در ازدواج نسبت فامیلی برقرار نباشد، احتمال داشتن نقص های ژنتیکی یکسان نزد والدین بسیار کم میشود.
درطول قرون متمادی، با افزایش و توسعه نقص های ژنتیکی از نسلی به نسل دیگر ، کـــدهای ژنتیکی بطور فزایندهای آلوده شدهاند. اما آدم و حوا هیچ نقص ژنتیکی نداشتند.
همین مسئله باعث شده بود که آن ها و چند نسل از آن ها نیز بسیار سالم تر از ما (نسل کنونی) باشند. حتی اگر آدم و حوا و فرزندان آنان چند نقص اندک ژنتیکی نیزمی داشتند، باز هم ازدواج خویشاوندی در میان آنان از امنیت بیشتری برخوردار بود. شاید تصور این که همسر قائن خواهرش بوده است غریب و رقت بار باشد، اما از آن جائی که در ابتدا خداوند خلقت انسان را با یک مرد و یک زن آغاز نمود، نسل دوم هیچ انتخابی جز ازدواج خویشاوندی نداشت.
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

آيا چيزي به عنوان "زندگي پس از مرگ" وجود دارد؟




جواب: کتابمقدس مي فرمايد: "انسان که از زن زائيده مي شود، قليل الايّام و پر از زحمات است. مثل
گل مي رويد و بريده مي شود، و مثل سايه مي گريزد و نمي ماند.... اگر مَرد بميرد، بار ديگر زنده شود؟"  ايوب 1:14 - 2 ، 14


به مانند ايوب، اين سؤال تقريباً ذهن همه ما را به خود مشغول کرده است . واقعاً پس از مرگ چه
اتفاقي مي افتد؟ آيا به همين سادگي از بين خواهيم رفت و ديگر وجود نخواهيم داشت؟ آيا پس از مَرگ
به زمين خواهيم برگشت تا به اهداف شخصي عالي تري برسيم؟ آيا پس از مَرگ، همه به يک جا مي
روند و يا اينکه افراد مختلف به مکان هاي متفاوت منتقل خواهند شد؟ آيا واقعاً چيزي به نام بهشت و
جهنم وجود دارد، و يا اينکه همه اين ها توهّمات ذهني هستند؟

کتابمقدس نه فقط حيات پس از مرگ را تأئيد مي کند، بلکه آن را جاوداني و بسيار پر جلال توصيف
مي نمايد: "بلکه چنانکه مکتوب است: "چيزهائي را که چشمي نديد و گوشي نشنيد و به خاطر انساني
خطور نکرد، يعني آنچه خدا براي دوستداران خود مُهيّا کرده است" (اول قرنتيان 9:2). عيسي مسيح،
خداي مُجَسّم، به اين جهان خاکي آمد تا حيات جاوداني را همچون يک هديه به انسان ببخشد. "و حال
آنکه به سبب تقصيرهاي ما مجروح و به سبب گناهان ما کوفته گرديد، و تأديب سلامتي ما بر وي آمد و از زخمهاي او ما شفا يافتيم"  اشعيا 5:53،
 

عيسي مسيح، با فدا کردن جان خود، مجازاتي را که ما لايق آن بوديم بر خود گرفت. او پس از سه
روز، با قيام روحاني و جسماني خويش از قبر، پيروزي خود را بر مرگ ثابت نمود. پس از قيام از
مردگان، عيسي مسيح مدت 40 روز بر زمين ماند، و قبل از صعود به بهشت ابدي توسط هزاران نفر
ديده شد. روميان 25:4 مي گويد: "که به سبب گناهان ما تسليم گرديد و به سبب عادل شدن مابرخيزانيده شد


قيام مسيح از مرگ واقعه اي است که براي اثبات سَنديّت آن مدارک زيادي موجود مي باشند. پولس
رسول از افراد محتلف دعوت نمود تا با استفاده از شهود عيني، اعتبار اين واقعه را مورد پرسش
قرار دهند. ولي هيچکس نتوانست صِحّت قيام مسيح را ردّ کند. بر مبناي قيام مسيح، که اساس ايمان
مسيحي است، ما نيز از مردگان خواهيم برخاست

برخي از مسيحيان اوليه به اين حقيقت ايمان نداشتند. پولس آنها را بدينصورت نصيحت مي کند:
ليکن اگر به مسيح وعظ مي شود که از مُردگان برخاست، چونست که بعضي از شما مي گويند که
قيامت مُردگان نيست؟ اما اگر مُردگان را قيامت نيست، مسيح نيز برنخاسته است" (اول قرنتيان
12:15 ـ 13

مسيح نوبر کساني است که به جهت زندگي آينده خواهند برخاست. آدم، او که همه ما از نسل وي مي
باشيم، گناه کرد. گناه او مرگ جسمي را براي همه آدميان به ارمغان آورد. اما همه آناني که توسط
ايمان به مسيح به فرزندخواندگي در خانواده الهي خوانده شده اند، وارث زندگي جديد خواهند شد. (اول
قرنتيان 20:15ـ22) همچنانکه خدا بدن مسيح را از مُردگان برخيزانيد، بدن هاي ما نيز به هنگام
بازگشت مسيح از قبر خواهند برخاست. (اول قرنتيان 14:6

بايد توجه داشت که اگر چه در نهايت همه ما برخيزانيده خواهيم شد، ولي همه به بهشت نخواهند
رفت. آنچه تعئين مي کند شما پس از مرگ به بهشت خواهيد رفت و يا به جهنم، انتخابي است که حين
حيات خود بر زمين اتخاذ مي کنيد. کتابمقدس مي گويد: "و چنانکه مردم را يک بار مُردن و بعد از آن
جزا يافتن مُقرّر است" (عبرانيان 27:9). آناني که عادل کرده شده اند به آسمان خواهند رفت تا وارد
حيات ابدي شوند. اما هم? بي ايمانان، براي مجازات ابدي به جهنم فرستاده خواهند شد. (متي 46:25

جهنم نيز، مانند بهشت، يک توهّم و يا تجسم صِرف نيست؛ بلکه مکاني است واقعي. آنجا جائي است
که اشخاص غير عادل (بي ايمان) خشم و غضب ابدي خدا را تجربه خواهند کرد. در جهنم، گناهکاران متحمل شکنج? جسمي و عذاب روحي و رواني خواهند بود، و وجدانشان از خجالت، شرم، افسوس، وحقارت رنج خواهد برد
 

جهت توضيح ماهيّت جهنم، کتاب مقدس از اسامي مختلفي استفاده مي کند: هاويه که چاهي است بي
انتها (لوقا 31:8 ؛ مکاشفه 1:9)، و درياچه آتش که ساکنان آن شب و روز در آتش آن عذاب مي
کشند (مکاشفه 10:20). در جهنم گريه و فشار دندان خواهد بود. اينها نشاني است از رنجيدگي و
غضب شديد (متي 42:13). آنجا جائي است که "... کِرم ايشان نميرد و آتش خاموشي نيابد" (مرقس
48:9). نکته مهم اين است که هر چند خدا مي فرمايد: "من از مُردن مَرد شرير خوش نيستم. بلکه
(خوش هستم) که شرير از طريق خود بازگشت نموده، زنده ماند" (حزقيال 11:33)، ولي، به زور،
ما را مجبور نمي سازد او را اطاعت کنيم. اگر ما اختيار مي کنيم که او را رد نمائيم، او آنچه را ما
طلبيديم به ما مي دهد. و آن، چيزي نيست جز دوري ابدي از خدا

زندگي زميني ما يک امتحان است؛ و در واقع تعئين کننده و تدارک بيننده آينده ابدي ماست. براي
ايمانداران، اين آينده عبارت است از زندگي ابدي در حضور خدا. پس سؤال مهم اين است: "من
چگونه مي توانم يک ايماندار محسوب شوم تا اين حيات ابدي را دريافت کنم؟" در پاسخ بايد گفت که
فقط يک راه وجود دارد؛ و آن ايمان و اعتماد به عيسي مسيح، پسر خداست. عيسي فرمود: "... من
قيامت و حيات هستم. هر که به من ايمان آورد، اگر مُرده باشد، زنده گردد. و هر که زنده بُوَد و به
من ايمان آورد، تا به ابد نخواهد مُرد...." (يوحنا 25:11ـ2

حيات ابدي، به عنوان يک هديه، در دسترس همه مي باشد. اما تنها کساني قادر به دريافت آن هستند
که خويشتن و اميال دنيوي خود را انکار کرده، و خود را همچون قرباني به خدا تسليم کنند. "آنکه به
پسر ايمان آورده باشد، حيات جاوداني دارد و آنکه به پسر ايمان نياورد حيات را نخواهد ديد، بلکه
غضب خدا بر او مي ماند." (يوحنا 36:3). فرصت توبه به هيچکس پس از مَرگ داده نخواهد شد.
فرصت ما پس از مَرگ، تنها براي روياروئي با خداست. او ما را دعوت مي کند تا امروز با محبت و
ايمان بسوي او آئيم. اگر ما ايمان آوريم که مرگ عيسي مسيح جريمه طغيان گناه آلود ما را پرداخت
نمود، نه فقط صاحب يک زندگي بامعني و پربرکت بر روي زمين خواهيم شد، بلکه حيات جاوداني در
حضور مسيح نيز براي ما تضمين مي شود

(قسمت چرا زمان بندی خدا با زمان بندی انسان متفاوت است؟ اول)



‎Christian Apologetics دفاعیات مسیحی‎'s photo.
طبیعت بشر همه چیز را همین الان می خواهد. مثلا وقتی در دعا درخواست خود را مطرح می کنیم، می خواهیم خدا سریع پاسخ دهد. و وقتی جواب با تاخیر مواجه می شود، ناشکیبا می شویم. اما باید درک کنیم که خدا برای اجابت دعا، زمانی را تعیین کرده است. اما از آن جا که زمان بندی خدا را درک نمی کنیم، ناراحت و مایوس می شویم. واقعیت آن است که نه فقط چیزی زمان اجابت دعا را تغییر نمی دهد، بلکه وقایع طبق زمان بندی خدا رخ خواهند داد.
هر روز از خدا می پرسیم:"خدایا، کی می خواهی این شوهرم را عوض کنی؟ کی می خواهی یک شریک مناسب زندگی بیاوری؟ پس کی کار و بارم رونق می گیرد؟ کی میشه خانواده ام به مسیح ایمان بیاورند؟..."
اگر زمان بندی خدا را درک کنید، با آن همه فشار و تنش زندگی نخواهید کرد. خداوند درکتاب مقدس می فرماید:" اگر چه آنچه به تو نشان می دهم، در حال حاضر اتفاق نمی افتد، ولی مطمئن باش که سرانجام در وقت معین به وقوع خواهد پیوست. هر چند تا وقوع آن، مدت زیادی طول بکشد، ولی منتظر آن باش. زیرا وقوع آن حتمی و بدون تاخیر خواهد بود" (حبقوق فصل دوم آیات سوم و چهارم).
بنابراین، خدا به همین جواب بسنده کرد و پاسخ دقیقی از نقشه اش برای حل مشکلات ارائه نداد. در واقع خداوند گفت:"توجه خودت را به جزئیات نقشه من معطوف نکن، بلکه به من توجه داشته باش و اعتماد کن، زیرا من می دانم که چه می کنم." به عبارت دیگر، مقصود خدا این است که ممکن است هفته بعد، سال بعد، یا ده سال بعد از این تاریخ باشد. اما خیال تان راحت که همه چیز با زمان بندی مناسب خدا رخ خواهد داد.
البته می توانم بگویم که اگر ایمان کافی داشته باشید، دعای شما ظرف بیست و چهار ساعت دیگر اجابت می شود. برای خدا هیچ چیز سخت نیست. اما در اکثر مواقع خدا ترجیح می دهد که ما صبورانه منتظر باشیم. این قسمتی از آموختن اعتماد به خداست. اما سئوال این است که چطور منتظر بمانیم؟ به عبارت دیگر، مشکل این نیست که نمی دانیم چه بکنیم. مشکل ما بیشتر این است که قدرت و توانایی انجام کارهایی را نداریم که می دانیم سودمند، اخلاقی، نیکو، عادلانه، درستکارانه و پر محبت هستند. عیسی مسیح نه فقط به ما تعلیم داد، بلکه قدرت انجام آن را توسط روح القدس به ما بخشید.
با قدرت مافوق طبیعی و الهی روح القدس قادر هستیم تا صبر کنیم. دشمنان را محبت کنیم. مشکلات کمرشکن روزمره را تحمل کنیم. روح القدس به ما قدرت می دهد تا در مشکلات شاد باشیم و سرودهای پرستشی بخوانیم. در این هنگام است که خدا شرایط را عوض می کند و زنجیرها پاره می شوند.
انتظار کشیدن با توانایی انسانی دشوار و حتی غیرممکن است. انتظار دشوارترین کاری است که به انجام دادنش دعوت شده ایم. انتظار دشوارترین کار امید است. اما خدای قادر مطلق می فرماید:"در حضور خداوند سکوت نما و با صبر و شکیبایی منتظر عمل او باش" (مزمور سی و هفتم آیه هفتم).
خدا وقتی سراغ ابراهیم هفتاد و پنج ساله می رود و به او وعده می دهد که صاحب فرزندی خواهد شد. بیست و چهار سال گذشت تا وعده خدا تحقق یافت. خدا به قوم اسرائیل گفت که از اسارت در مصر خلاصی خواهد یافت. اما آن ها می بایست چهار صد سال برای تحقق این وعده صبر می کردند. در کتاب مقدس انتظار، رابطه تنگاتنگ با ایمان دارد.
ایمان و انتظار را نمی توان تفکیک نمود. تنها در عهد عتیق چهل و سه مرتبه دستور داده شده که:"منتظر باشید. منتظر خداوند باشید". آخرین کلمات کتاب مقدس درباره انتظار است:"آن که بر این امور شهادت می دهد چنین می گوید:آری به زودی می آیم" (مکاشفه فصل بیست و دوم آیه 20).
چرا خدا ما را به انتظار وامی دارد؟ چرا همین حالا به دادمان نمی رسد؟ به این سئوال می توان این جواب را داد که کاری که خدا در طول انتظارمان در ما انجام می دهد (رشد روحانی و بلوغ شخصیت)، به اندازه همان چیزی که منتظرش هستیم، مهم است.
خداوند می خواهد در طول انتظار، شما را اصلاح کند. این کار یک شبه رخ نمی دهد، بلکه خدا ما را اندک اندک عوض خواهد کرد. چه شما ببینید یا نبینید، چه احساس بکنید یا نکنید، خدا در زندگی شما کار می کند. ممکن است وضعیت شما همان طور است که سه ماه پیش یا سه سال قبل بود. اما خدا در پشت پرده در حال فعالیت است. در پشت پرده، این خداست که همه قطعات را کنار هم می گذارد. او همه چیز را ردیف می کند و یک روز، در موعد مقرر، نتیجه همه کارهایی را که خدا انجام داده، خواهید دید. ناگهان موقعیت شما بهبود پیدا می کند.
با این توصیف، اگر اکنون نمی بینید که خدا بر زندگی شما اثری بگذارد، یکی از این دو احتمال را باید در نظر بگیرید: یا تقاضای شما در مصلحت خدا نیست. شاید تقاضای شما آن طوری که دوست دارید، اجابت نشود. یا این که زمان مناسبش فرا نرسیده است. شاید هم اگر خدا به دعای شما آن طور که امید دارید پاسخ می داد، در نقشه ایده آل او برای شما اشکالی ایجاد می شد.
بدانید که زمان بندی خدا بی نقص است. با این توصیف، ما همیشه راه و روش خدا را درک نمی کنم. راه هایش برای ما معنا و مفهوم ندارند، ولی باید درک کنیم که خدا آن تصویر بزرگ را می بیند. خدا آینده را می بیند. او همه چیز را در زندگی شما چفت و جور می کند. ممکن است این را احساس نکنید و نبینید. وضع شما شاید درست مثل ده سال قبل است، اما بالاخره یک روز، در یک چشم به هم زدن، خدا وضعیت را عوض می کند.
وقتی زمان مقرر فرا برسد، هیچکس نمی تواند جلو تحقق یافتن آن را بگیرد. وقتی زمان بندی از آن خدا باشد، همه نیروهای تاریکی هم برای متوقف کردن او کاری از پیش نمی برند.
حتی یک لحظه هم فکر نکنید که خدا در زندگی شما دخیل نیست. اوست که سبب وقوع رخدادها می شود، حتی وقتی که نمی فهمید. فقط ایمان تان را حفظ کنید و یاد بگیرید که به زمان بندی خدا اعتماد کنی.

 نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ